Part 26

1.2K 81 32
                                    

#servant

د.ا.ن دنی

"وات د فاک؟ نه! تو اون کارو نمیکنی"
تقریبا جیغ زدم و به لیام زل زدم.

لیام خندید و سمت در دوید، ساک ورزشی و سوییچ ماشنیشو برداشت و در رو باز کرد.

"به النا میگم سلام رسوندی"
با طعنه گفت و باعث شد بیشتر اخم کنم.

"لیام!!!"
جیغ کشیدم و دویدم سمتش ولی زود تر از من عمل کرد , بیرون دوید و در رو بست.

برگشتم سمت آنابل و دیدم داره با تعجب منو نگاه میکنه. از حالت قیافش خندم گرفت و منتظر شدم حرفشو بزنه.

"لیام نایل رو میشناسه؟"

مطمعن شدم قاطی کرده و با حالت پوکر فیس بهش نگاه کردم. خودش فهمید چی گفته و خندش گرفت .

"دنی! فقط میخوام نایل رو ببینم"
با اصرار گفت و معصوم ترین قیافه اش رو تحویلم داد.

"حالا بعدا میبینیش فعلا بیا یکم بشین"
با خنده گفتم و دستشو گرفتم و به سمت مبل ها کشوندمش.

"ریتا؟ برامون قهوه بیار لطفا"
بلند گفتم تا ریتا بشنوه و روی مبل ها نشستم.

"بله خانوم!"
ریتا جواب داد و باعث شد به خاطر خانوم خطاب کردم چشمامو تو حدقه بچرخونم.

"ریتا؟!!"

"بفرمایید خانوم؟"
با شیطنت گفت.

"ای خانوم و کوفت! وقتی لیام نیست نمیخواد خانوم صدام کنی"
ریتا لبخند زد و سرشو تکون داد و بعد رفت داخل اشپزخونه.برگشتم سمت آنابل و شروع کرد به سوال پیچ کردن.

"زود باش تعریف کن ببینم چی شده این چندروز؟لیام دوست پسرته؟ دوسش داری؟ چطور شد اومدی اینجا؟ اصلا نایلو دیدی؟ باهاش حرف زدی؟ اینجا خونه ی لیامه؟ لیام چطور ادمیه؟ "

با دستم جلوی دهنشو گرفتم و سعی کردم به قیافه ی کنجکاوش نخندم.

"وسط رگبار سوالاتت نفس بکش خفه میشی"
با طعنه گفتم و قیافه ی حق به جانب گرفتم.

خندش گرفت و سوال پرسیدناش قطع شد پس دستمو از روی دهنش برداشتم.

همین که دستمو از روی دهنش برداشتم یه نفس عمیق کشید و بعد بهم زل زد.

"خوب سوالاتت رو یکی یکی بپرس"
با لحن اروم پرسیدم و منتظر نگاهش کردم.

"نایل رو دیدی؟"
با ذوق پرسید و نگاهم کرد.

"میخوای بهش زنگ بزنم تا بریم خونش؟"
با لبخند گفتم و سرمو با افتخار بالا گرفتم.

از خوشحالی چشماش برق زدند و بهم نگاه میکرد.

"واقعا؟؟؟"
سرمو به نشونه ی تائید تکون دادم و رفتم سمت گوشیم و بعد از گرفتن شماره ی نایل گوشی رو کنار گوشم گرفتم.

SerVanT (+18)Where stories live. Discover now