Chapter 3

1.5K 145 12
                                    

مورین بعد از خارج شدن از اتاق تو راهروهای اون قصر قدم زد و صدای تق تق کفش های پاشنه بلندش تو فضا پخش میشد. اون به محافظ هایی که با چشم های هیزشون به بدن خوش فرم مورین چشم دوخته بودن نگاه کرد و با تاسف سر تکون داد، نمیدونست چطور باید اینجا رو تحمل کنه. اون باید مثل سایه ی هری همه جا با اون میرفت و از همه طرف مواظبش میبود و این شاید یکم براش کسل کننده میشد چون اون از عملیات های قتل خوشش میومد. امیدوار بود چندتا دردسر سراغشون بیاد تا مورین یکم بتونه کتک کاری کنه.

با دیدن سالنی که توش پر از وسایل ورزشی بود وایساد و لبخندی روی لبش اومد. مستقيم رفت سمته بارفيكس و با يه پرش ازش آويزون شد، قدرت بدنی فوق العاده مورين هميشه اون رو سمت سخت ترين حركت ها ميكشيد.

بعد از پنج دقیقه بارفيكس زدن ازش اومد پايين و كفش هاشو درآورد و زيپ كت چرم مشكيشو باز كرد و اونو هم در آورد. اگه كسي مورين رو ميديد كاملا متوجه ميشد اون چه علاقه شديدی به لباس های چرم و جذب داره، حتی سوتينش هم از همون جنس بود.

بدن سفيد و براقش با اون سوتين مشكی چرم تن هر مردی رو به لرزه مينداخت. مورين داشت ميرفت سمت تردميل كه متوجه حضور كسی شد. اون هميشه يه سری سلاح مخفی محض احتياط داشت. از توی جيب شلوار چرمش سلاح محبوبش يعنی چاقوی كوچيكش رو درآورد و بدون معطلی برگشت و پرتش كرد سمت كسی كه پشت سرش تو چارچوب در سالن وايساده بود.

مورين با ديدن هری حس ششمش رو تحسين كرد و وقتی ديد هری با چشم های گرد شده داشت به چاقویی كه دقيقا كنار گوشش به چارچوب در برخورد كرده بود نگاه ميكرد نيشخندی زد و رفت سمتش. هری برگشت و به مورين نگاه كرد.

"نزديک بود بكشيم"

مورين در حالیكه خنجر رو از ديوار جدا ميكرد گفت:

"ديگه هيچ وقت، هيچ وقت منو ديد نزن. ايندفعه بهت آسون گرفتم؛ تيرهای من هيچ وقت خطا نميره"

هري يه ابروشو انداخت بالا؛

"ببخشيد؟!! كی داشت تو رو ديد ميزد؟!؟"

مورين هم با قيافه خود هری بهش نگاه كرد. هری قيافشو جدی كرد و به مورين نزديک شد، فاصله اونها انقدر كم بود كه اگه كسی اونا رو ميد فكر ميكرد اونا وسط يه بوسه هستن.

اين سالن ورزش منه و هيچ كس حق نداره غير از من ازش استفاده كنه و چون اين روز اولته و اينو نميدونستی من كاری بهت ندارم حالا هم بهتره از اينجا بری بيرون"

مورين نيشخندی زد و به شدت برگشت طوری كه موهاي بلند طلاييش كه بالای سرش بسته بود به صورته شلاقي خورد تو صورته هری. داشت راه ميوفتاد بره كه سرش به شدت به عقب كشيده شد. پشتش رو نگاه کرد و ديد كه موهاش بين زيپ نيمه باز كت هری گير كرده، سعی كرد با كشيدن سرش اونا رو جدا كنه اما فقط موهاش بيشتر كشيده ميشد. هری دست مورين رو گرفت.

"هی آروم باش. بذار جداشون كنم"

مورين از تو جيبش يه تيغ درآورد.

"نميخواد، الان ميبرمشون"

هری اون دست مورين كه توش تيغ بود رو گرفت و گفت:
"هی اونيكه پاته شلوار يا اتاق مهمات!؟!!!! بذار الان جداشون ميكنم، حيف اين موهای زيبا نيست كه ميخوای كوتاهشون كنی؟!؟"

هری روی زيپ لباسش دقيق شد و مورين بهش دهن كجي كرد، زيپ كتش رو یکم پایین کشید.

"هيييی داری موهامو ميكنی، فقط برو كنار تا ببرمشون"

"انقدر حرف نزن بذار كارمو بكنم"

مورين كلافه دست هری رو گرفت و سعی كرد با تيغی كه توی دستش بود موهاشو ببره اما هری هم داشت مقاومت ميكرد. هری با دسته آزادش دست مورين رو گرفت و تيغ افتاد زمين، مورين بی توجه خم شد تا تيغ رو برداره، هری هم برای اينكه موهای اون كشيده نشه روش خم شد و مورين بعد از برداشتن تيغ اومد تا بلند بشه كه ديد هری روش خم شده و تعادلش رو از دست داد و دوتايی خوردن زمين. مورين با عصبانيت داد زد:

"تن لشتو از روی من جمع كن"

هری خواست سريع بلند بشه، دستاش پهلوهای مورين رو لمس كرد و باعث شد سر جاش خشک بشه. اون از وقتیكه اونجا بود اصلا متوجهش نشده بود. چشماش رو ترقوه های اون كه به زيبايی برجسته شده بود قفل شد.

مورين كه ديد هری بجای بلند شدن داره براندازش ميكنه اونو از روی خودش پرت كرد كنار و پاهاشو هليكوپتری چرخوند و ايستاد. موهاش موقع افتادن جدا شده بود.

با چشم های عصبانی زل زد به هری و لباشو داد جلو و رفت تا كفش و كاپشنش رو برداره. هری هنوز روی زمين دراز كشيده بود و نميتونست حسی كه درونش ايجاد شده بود رو مهار كنه.

مورين بي توجه از كنارش رد شد و رفت سمت اتاقش.
.
.
.

دو روز از شروع كار مورين تو قصر استايلز ميگذشت و اين دوران كسل كننده ترين دوران زندگی مورين بود. اون همش با خودش فكر ميكرد جهنمي كه براش بعد مرگ اماده كردن قطعا مثل اينجاست.

مورين با عصبانيت طول راهرو رو طی ميكرد تا به اتاق هری رسيد، با عصبانيت در رو باز كرد و رفت تو.

"هی تو نپوسيدي؟! اصلا زنده ای؟!؟ جامعه گريزی، چيزی هستی؟!! تو رو نميدونم اما اگه من يه ثانيه ديگه اينجا بمونم اون استخر خوشگلت كه زير اين خراب شده است رو با جنازه محافظای داغونت پ

ر ميكنم"

هری از رفتار يهويی مورين تعجب كرده بود اما از طرز حرف زدنش واقعا خنده اش گرفته بود و نميتونست خودشو كنترل كنه.

"باشه، باشه. ميبرمت پارک، خوبه؟"

مورين از حرف هری جا خورد، اما بعد از چند ثانيه مثل يه آتشفشان فوران كرد:

"تو پسره ی مزخرف منو دست ميندازی؟!!"

مورين حركت كرد سمت هری؛ هری از پشت ميزش بلند شد و دستاشو به نشونه تسليم آورد بالا.

خيلی خب، خيلی خب. جنبه شوخی هم نداری، باشه. ميخوام برم پيش پدربزرگ؛ بگو ماشينو آماده كنن"

مورين چشم هاشو ريز كرد راه افتاد سمت در.

"جای اينكه از كسايیكه ميخوان منو تهديد كنن بترسم بايد از اين دختره بترسم"

هری آروم زير لب گفت و لبخند زد.

Sniper | CompleteWhere stories live. Discover now