Chapter 37

1K 101 21
                                    

جلو هواپيما يه پسر جوون وايساده بود و كمي اون طرف تر يه ماشين ٦ در مشكي توقف كرده بود. هري جلوتر از همه از پله ها پايين رفت و به محض رسيدن به پايين پله ها اون پسر رو بغل كرد.

"اسكات از ديدنت خوشحالم."

"اوه هري، اصلا لازم نبود خودت بياي. ليام هم ميتونست اين مشكل رو حل كنه."

"حرفشم نزن، شعبه نيويورک بعد از واشنگتن بزرگترين و مهم ترين شعبه ما ست."

"در هر صورت ممنون كه با اولين تماس براي رفع مشكل اومدي."

هري لبخندي زد و اسكات در اون ماشين رو براي هري باز كرد و بعد از هري خودش هم سوار شد.

"اون" به مورين نگاه كرد، طبيعتا يكيشون بايد پيش اون دوتا ميشست. مورين در كناردراننده رو باز كرد و سوار شد، اون الان حوصله حرف هاي كاري و مزخرف هري با اون پسر رو نداره و تصميم داره فعلا از جنس مخالف دوري كنه.

ماشين حركت كرد و مورين صداي هري و اون پسر رو از عقب ميشنيد و سعي ميكرد توجه نكنه اما وقتي فهميد موضوعه صحبت اون ها شده به صورت غير ارادي حواسش جمع شد. صداي اون پسرا كه سعي ميكردن آروم حرف بزنن كاملا براش واضح بود.

"هري اين دختر كيه؟!؟ دوست دخترت كه نيست مشخصا، تو از اين تيپ دخترها خوشت نمياد."

"اون محافظمه."

هري به سردي گفت.

"اوه جدي؟!؟ حالا كارايي هم داره؟"

"نميدونم منظورت از كارايي چيه اما من زندگيمو مديونه اونم..."

"منظورم از كارايي چيز ديگه ست..."

هري بعد از گرفتن منظور اسكات چشماش گرد شد.

"اوه...اون...يعني..."

"اين يعني آره."

اسكات با يه نيشخند گفت و مورين از حرف هاشون احساس بدي داشت.

"خب، تو كه روش حس مالكيت نداري، نه؟ ميشه امشب بديش به من؟!؟"

هري چشماش گشاد شد و بعد با اخم به اسكات نگاه كرد.

"بهتره فكرش رو از سرت بيرون كني...به من اعتماد كن؛ بهتر اين كارو بكني، اگه جونتو دوس داري!"

هري در حالي كه سعي ميكرد خشمش رو كنترل كنه گفت.

"اوه بیخیال هري، من مواظب خودم هستم."

اسكات با لودگي گفت.

"نه...من بهش چيزي نميگم."

هري با خشم مهار شده اي گفت و البته بدش هم نميومد كه به مورين نشون بده براش ارزشي نداره.

"پس خودم ميتونم بهش پيشنهاد بدم ديگه؟!؟"

اسكات با كنجكاوي پرسيد و هري سرش رو انداخت پايين و به طرفين تكون داد. مورين وقتي جوابي از هري نشنيد سريع سرش رو به عقب چرخوند تا با نگاه وحشيش هري رو وادار كنه كه جواب منفي بده اما هري سرش پايين بود و متوجه عكس العمل مورين نشد و همون لحظه ماشين وايستاد و اونا پياده شدن.

Sniper | CompleteDonde viven las historias. Descúbrelo ahora