Chapter 6

1.5K 109 13
                                    

[مراقب باش به کی اعتماد میکنی، شیطانم یه روزی فرشته بود]

➳➳➳

[ از ديد انجل ]

با هر ثانیه که جواب نمیداد اضطراب تمام سلول های تنم رو حس میکردم. بهم نگاه میکرد و تو فکر بود،

سعی داشت ذهنم رو بخونه. فکر کنم برای تصمیمی که میخواست بگیره گیج شده بود خب منم سرزنشش نمیکنم، کاری که میخواستم با الکساندر بکنه اصلا راحت نبود، درواقع خیلی هم خطرناک بود. تاحالا کسی جرعت نکرده بود که چیزی که برای اون هست رو بدزده و کسایی هم که سعی کرده بودن تا الان مردن. فکر نکنم آقای استایلز به همین راحتی بمیره ولی اگه بهم کمک کنه زندگی خودش هم تو خطر میوفته.

"خب؟"

من شروع کردم و دستم رو دراز کردم جلوش و اون با تعجب بهم نگاه کرد.

"معامله میکنیم خانم استار"

با صدای بمش گفت و باهام دست داد. بهش لبخند زدم و دستش رو ول کردم.

"فردا تو استودیو منتظرتم، ولی از اون جایی که نمیدونی کجاست به اگنس میگم راهنماییت کنه. میخوام تا اون موقع تو اتاقت باشی و دورو بر خونه نپلکی..."

با عصبانیت گفت و من فقط سرم رو تکون دادم. نمیخواستم کاری کنم که اون دوباره بخواد نظرش رو عوض کنه.

"میتونم برم؟"

"آره، الان میتونید برید خانم استار."

به در پشت سرم اشاره کرد و دوباره نشست و چندتا برگه رو نگاه کرد. ساکت موندم و از دفترش بیرون اومدم و با دقت در رو بستم. یه آه کشیدم و با دست هام شقیقم رو ماساژ دادم. هنوز باورم نمیشه چطوری از اونجا سالم اومدم بیرون، هیچوقت جرعت نداشتم با الکساندر اینجوری حرف بزنم ولی با هری زدم. وقتی دوباره یادم افتاد که 4ماه دیگه آزاد میشم یه لبخند زدم. نه الکساندر...نه خونه عروسکی...نه هری. اگنس رو دیدم که داشت گردگیری میکرد.

"دوباره سلام اگنس." با خوشحالی گفتم.

"چرا اینقدر خوشحالی؟؟"

"امم... دلایل خودمو دارم."

"خب... حدس میزنم که ملاقاتت با آقای استایلز خوب پیش رفته." رفت روی مبل نشست و زد کنارش که یعنی منم برم بشینم.

"آره." یهو دیدم صورتش شکاک و ناراضی شد، برای چی؟؟ نمیفهمم چرا اینکارا رو میکنه.

"بهم بگو!" من ازش خواهش کردم.

"چ..چیزی نی-"

NudeWhere stories live. Discover now