Nude

Chapter 23

[ تو منو اشفته كردي ولي ، خدايا من اين اشفتگي رو دوست دارم.]

از ديد انجل : *هشدار محتوي جنسي*

"مطمئني جايي كه داريم ميريم جاي درستيه؟" اتان ازم پرسيد در حالي كه سريع يه نگاهي بهم انداخت.

من سرمو تكون دادم:"اين اسميه كه روي ورق نوشته شده بود.بايد جاي درست باشه"

همونطور كه پشتم روي صندلي استراحت ميكرد بهش گفتم.
ما داريم به پرورشگاهي ميريم كه هري از اونجا به فرزند خوندگي قبول شده .نميدونم چرا داريم اونجا ميريم.

منظورم اينه از اون موقع سالهاي زيادي گذشتن،با توجه به برگه اي كه توي اتاق هري ديدم.اون سه سالگي به فرزند خوندگي پذيرفته شده.

سعي كردم جواب سوالامو پيدا كنم:"چرا من بايد بيام؟چرا داريم ميريم اونجا؟"

گفت:"اينجوري باحالتره و من ممكنه به كمكت احتياج پيدا كنم.الكساندر ازم خواسته برم اونجا و يكم راجب خانواده ي بيولوژيكيش(اصليش) اطلاعات بدست بيارم.نميدونم دقيقا اين اطلاعات چه كمكي ميكنه ولي اگرم ميدونستم بهت نميگفتم."

بهم نگاه كرد و يه پوزخند بزرگ زد.منم چشامو چرخوندم و دست به سينه شدم.
پرسيد:"با هري چطوري؟باهات خوب رفتار ميكنه؟"

گفتم:"چرا اهميت ميدي؟"

"اهميت نميدم فقط كنجاوم،درضمن مطمئنم بهتر از من نيست،مگه نه آنجل؟
من ميدونستم كجاهاي بدنتو لمس كنم"

اينو گفت و چونه مو كشيد بالا تا بهش نگاه كنم.لعنت بهت اتان.

همونطور كه دندونامو رو هم ميكشيدم گفتم:"ولم كن!"

حتی فكر كردن بهش هم باعث ميشدن بلرزم ازشدت ترس و انزجار.‌اون يه هيولاست! چطور ميتونه همچين چيزيو بگه؟‌تا شروع كرد به ناز كردن گردنم دستشو زدم كنار و چش غره رفتم.انگشتشو سمتم گرفت و تهديدم كرد:"چشاتو واسه من نچرخون،آنجل. در هر حال چه چيز ديگه اي شنيدي يا فهميدي؟ همه چيزو بهم بگو آنجل."

گفتم:"همين كه فرزندخونده بوده و يه خواهر كوچكتر داشته كه به قتل رسيده. اسمش نينا بوده و هري خيلي دوسش داشته و داره دنبال قاتلاش ميگرده. خيلي مصممه كه انتقام بگيره."

رنگش پريد و دستاشو دور فرمون فشار داد. چشامو نازك كردم و از نزديك بهش نگاه كردم ولي صداشو صاف كرد و نگاهشو دزديدو جدي پرسيد:"همين؟"

سرمو تكون دادم.بيرونو نگاه كردم و ديدم كه نزديكيم و ساختمونو كه يكم دور بود ديدم.خارج از شهر بود ودورش درخت و گل بود.جاي لذت بخشي براي بازي بحه ها بود.وقتي يه پسرو ديدم كه با اسباب بازي هاش بازي ميكنه لبخند زدم.