Chapter 20

1.9K 132 21
                                    

[اون هايى كه بى احساس هستن ، يه زمانى بيش از حد اهميت ميدادن]

****

زمان اینکه فکر کنم یا زرنگ بازی در بیارم رو نداشتم وقتی دیدم در حرکت کرد. پس اولین چیزی که به ذهنم اومد رو انجام دادم و اون قایم شدن زیر میز هری بود.

خوشبختانه اون بزرگ بود و من جا داشتم، پاهامو به بدنم نزدیک کردم و خزیدم یه گوشه. در باز شد و صدای قدمهای پا رو شنیدم ولی اون فقط هری نبود. یکی دیگه هم باهاش بود.

"بیا داخل لویی." هری گفت.

میتونستم سایه هاشون رو ببینم که تو اتاق حرکت میکرد و بعد اون مرد روی صندلی رو به روی میز نشست. هری اومد سمت صندلی چرمش و قلبم تو سینم شروع به تند زدن کرد.
فورا دستمو گذاشتم روی دهنم تا صدایی ازم بیرون نیاد.

اگه هری اینجا پیدام کنه، مردم‌. نشست و اومد جلو و من چشمام از ترس کاملا باز شده بود. من واسه چی اینجارو واسه قایم شدن انتخاب کردم؟

"خیلی وقته ندیدمت رفیق"

"میدونم، چه خبر از گالری؟ امیدوارم خوب ازش مراقبت کرده باشی."

"خوب پیش میره، ولی میدونی اونا منتظر یه نقاشی جدید از تو هستن." گفت و آروم خندید.

" میدونم، ولی اول باید روی شرکت تمرکز کنم، به زودی یکی میکشم."

"چه خبر از اینجا؟ من چند روز پیش با نایل حرف زدم. اون وحشت زده به نظر میومد. باهاش چیکار کردی؟"

لویی با شیطنت واضح تو صداش از هری پرسید. میتونستم بشنوم هری با انگشتاش میزد روی میز و آب دهنمو قورت دادم و دعا کردم متوجه حضورم نشه.

"اون بازنده هنوز هیچی پیدا نکرده. با دستای خالی برگشت و من باید میترسوندمش تا بهش بفهمونم شوخی ندارم. لویی تو بهتر از هرکس میدونی که من میخوام قاتلای اون رو تنبیه کنم."

هری با عصبانیت داد کشید و دستشو کوبید روی سطح چوبی و باعث شد من بلرزم و لبهامو گاز بگیرم تا نفس نفس نزنم.

"میدونم ولی این تاحالا به ذهنت اومده که شاید قاتلا مطمئن شده باشن که همه ی رد هاشون رو پاک کنن. بیخیال رفیق، چهار سال از وقتی نینا مرد میگذره، هیچ کس چیزی یادش نمیاد." لویی بهش گفت.

چی؟ چهار سال؟ اون باید خیلی دوستش داشته باشه که چندین سال دنبال قاتلاش میگرده. به پاهای هری و بعد به بالا نگاه کردم ولی نتونستم صورتشو ببینم، فقط خط فک تیزش. خیلی سریع برگشتم سر جای قبلیم، نباید ریسک کنم.

NudeWhere stories live. Discover now