"به نظر میرسه درد و بدبیاری دوتا از بهترین دوستام هستن."
[ازدید هری] * تیکه های ۱۸+ داره اگه میخواید نخونید *
"ایتن، من از این مطمعن نیستم." هری به ایتن درحالیکه اونو توی یه خونه ناشناس با احتیاط دنبال میکرد گفت. اون با این کار مخالف بود ولی ایتن به عنوان سرگروه گنگ اونارو مجبور به اومدن کرده بود.
"لوس نباش هری. ما نمیخایم کسی رو بکشیم ما فقط اون کسی رو که تراویس رو به پلیس معرفی کرد میترسونیم." ایتن قانعش کرد . هری سر تکون داد و پشت سرش رو دید که مطمعن بشه بقیه هم داخل میشن. اون ترسیده بود ولی سعی میکرد نشون نده، نمیخاست جلوی بقیه ضعیف بنظر برسه.
"این مرد اصلا کی هست؟" اون زمزمه کرد و پرسید. ایتن چراغ قوه رو سمت اون چرخوند و باعث شد هری عقب تر بره قبل از اینکه پوزخند کوچیکی روی صورتش بیاد.
"تو ترسیدی، مگه نه؟" اون پرسید.
"نه نترسیدم ایتن، من فقط فکر میکنم این درست نیست . این گناه و اشتباست من نمیخام به زندان برم." هری خودشو توجیه کرد و باعث شد ایتن با تمسخر بخنده.
"اره هرچی، حالا حرکت کن، هیچ چیزی اتفاق نمیوفته."ایتن بهش گفت و ژاکتش رو گرفتو به جلو هُلش داد. حرکت ناگهانیش به جلو باعث شد چشماش گرد بشن و کنترلش رو از دست داد و به کوزه ای که کنار زمین بود برخورد کرد و شکست.
"شت، فاک هری" ایتن دستاشو توی موهای بلوندش فرو کرد و به اطراف با عصبانیت نگاه کرد، اونا کمی اونجا وایسادن تا وقتی که...
"کی اونجاست؟" صدای عمیقی پرسیدو باعث شد همه اونا بی حرکت بشن.
"اونا بیدار شدن، شت، بیاین بریم." فرانکو، یکی دیگه از اعضا با استرس گفت. هری سرشو تکون داد و زل زد به تکه های تیز شیشه که روی زمین دراز کشیده بودن(افتاده بودن).
"اره، اون درست میگه بیاین بریم ایتن." هری بلخره حرف زد وقتی که چراغ های خونه روشن شد که معنیش این بود خانواده بیدار شدن. ایتن سرش رو به شدت تکون داد و سریعا تفنگش رو که توی ژاکتش قایم کرده بود برداشت.
"نه، من اینجارو ترک نمیکنم. شما میتونید برید اگه میخواید، ادمای ترسو و نامرد."ایتن یواش گفت. همه با چشمای گرد بهش نگاه کردن.
"تو گفتی ما فقط اونارو میترسونیم." فرانکو با عصبانیت گفت.
"کی تو اون خراب شدست؟" همون صدایی که یکم پیش شنیده بودن پرسید، این بار نزدیک تر.
"فاکینگ هل، بیاید بریم پسرا."یکی دیگه از پسرا گفت درحالیکه از اونجا فرار میکرد و دنبالش هم فرانکو از در آشپزخونه خارج شد. حالا فقط هری و ایتن توی آشپزخونه بودن. هری بازوی ایتن رو کشید و دستشو پایین کشید.
YOU ARE READING
Nude
Fanfiction" تو چشمای فرشته گونه اش ذره ای از شیطان وجود داره " (Harry Styles AU) [ Persian Translation ] © 2014 Qveendom. All Rights Reserved Translated By : @Rose_1989