Chapter 22

3K 124 27
                                    

" هر فرشته اى ، شيطانِ درون خودش رو داره"

***

لباش خیلی نرم بودند و مزه شرابی رو میدادند که مغز منو تار میکنه. من برای خودم دلیل اوردم که به بوسش جوابی ندم یا اونو هلش بدم تا ازم دورشه ولی حرارتی که درونم بود داشت بیشتر میشد و داشت به سرعت در سرتاسر بدنم گسترش پیدا میکرد.

یکی از دستاش از روی پهلوم پایین رفت و پایین تر رانمو نوازش میکرد و با دست دیگش موهامو چنگ زد و باعث شد که من بریده نفس بکشم.

هری اینو ب عنوان یه شانس حساب کرد و زبانشو داخل دهنم فرو کرد و توی اون لحظه وقتی که دستاش دور کمرم پیچیده بود و دستای قویش دور من بود، من اونو بوسیدم.

دستاي من صورتشو پيدا كرد و دستام به سمت پايين بدنش حركت كرد و عضله هاي زير پارچه كلفتو لمس كردم. هری بوسه رو متوقف كردو اروم اروم بوسه رو متوقف کرد و همونطور كه دستش لباسمو يذره بالا تر ميداد.

من داشتم به سختی نفس می کشیدم و تلاش می کردم تا تنفسمو به حالت عادی بر گردونم و از بین مژه هام به اون نگاه کردم که چقدر چشماش تیره شده بود و لباش چطور اون قدر صورتی و بوسیدنی بود.

اون واقعا برای من خوب نیست. دستش به سمت داخلی رونام حرکت کرد و نفسم افتاده بود، واسه همین کف دستمو روی دیوار پشتم گذاشتم تا نیوفتم.

هری متوجه شد و پوزخند زد و صورتشو به گوشم نزدیک تر کرد. "هری ما باید اینو تمومش کنیم"

من خس خس کنان گفتم و زیاد اهمیت ندادم به اینکه اونو با اسمش صدا زدم.

"تو باید یاد بگیری بعضی وقتا بی خیال بشی و خوش بگذرونی. بذار بهت نشون بدم آنجل"

اون زمزمه کرد و دستمو توی دستش گرفت و به سرعت به سمت اتاق خوابش رفت. در پشت من بسته شد و پشتم در برابر فشار سینه هری ب من، به در چسبیده بود. همونطور که بعد اون به سمت تخت حرکت کرد.

من دارم چیکار میکنم؟؟ نه، نه این نمیتونه اتفاق بیفته.
من تمام قدرتی که داشتم رو جمع کردم و برگشتم تا به صورتش نگاه کنم.

"تمومش کن اقای استایلز" من گفتم و صدام قوی بود همونطور که با چشای تنگ بهش نگاه کردم.

"چرا" اون دوباره پوزخند زد.

" چون من نمیخوام این کارو بکنم، دوباره نه، تو همیشه منو خشمگین میکنی، من نمیتونم ازت فرار کنم و من کاملا مطمئنم که نمیخوام یه داله دیگه برای اضافه کردن تو کالکشن تو باشم."

NudeWhere stories live. Discover now