Chapter 31

456 40 19
                                    

" تو باعث شکستگی قلب من شدی، ولی هنوز قلبم باتوعه "چون من نمیتونم بفهمم چرا... "

[ از دید آنجل ]

"شما مطمعنید که میخاید به سوئیتتون برگردید خانوم استار؟ فقط دو ساعت گذشته من میتونم شمارو جای دیگه ای ببرم اگه میخواید." میلز پرسید، درحالیکه به من نگاه میکرد که از ماشین با کیسه های خرید بیرون میرفتم.

هری خاسته بود که من برم فروشگاه و یه چیزی برای خودم و یه هدیه برای اگنس بخرم چون سه روز دیگه ما اینجارو ترک میکنیم و به لندن بر میگردیم و اون نمیخاد با دست خالی برگرده، در آخر این چیزی بود که اون گفت. من موافق بودم ولی تنهایی خرید کردن حوصله سر بره پس من اولین چیزی که بنظرم به اندازه کافی خوب بود رو برداشتم و از میلز خاستم تا منو به هتل برگردونه. فکر میکنم مصاحبه ای که هری داشته الان دیگه تموم شده و مشکلی نیست اگه من زود تر از وقت تعیین شده برگردم.

"نه میلز، خوبه. ممنون." من جواب دادم و بهش یه لبخند از روی ادب زدم. وقتی که درو بستم اونم از ماشین بیرون اومدو کتش رو صاف کرد. بعد سمت من اومد.

" بزارید من اینارو بگیرم، شما میتونید برید داخل و من یکم دیگه اینارو میارم." اون گفتو کیسه هارو ازم گرفت قبل از اینکه بتونم مخالفت کنم یا چیزی بگم.

"مجبور نیستی میلز."

"لطفا، این کار منه." من سرم رو تکون دادم و تصمیم گرفتم باهاش بیشتر بحث نکنم حتی با اینکه فکر میکنم نیازی نیست که اون این کارو بکنه، من خودم میتونستم اونارو ببرم. من ازش تشکر کردم و داخل هتل شدم و یکم با دخترایی که اونجا بودن احوال پرسی کردم قبل از اینکه سمت اسانسور برم و سوارش بشم.

وقتی که منتظر بودم اسانسور به طبقه اخر، جایی که سوئیت هری بود برسه، من دنبال کلیدی که اون بهم داده بود توی کیفم گشتم . اسانسور ایستاد و من ازش خارج شدم و وارد راهرو شدم وقتی که نتونستم کلید رو پیدا کنم.

"کدوم گوری گذاش__ اوه تو اینجایی."من با خوشحالی گفتم.

موهامو از صورتم کنار زدم و کلید رو توی قفل کردم و باهاش درو باز کردم. من غافلگیر شدم که هری توی دید نبود پذیرایی خالی بود و روی میز دوتا لیوان خالی و توت فرنگی هایی که هری سفارش داده بود، بودن. من اخم کردم و اسمش رو صدا زدم، و نامطمعن بودم از جایی که اون بود(:|)

"هری."

هیچکس جواب نداد و من بیشتر جلو اومدم و به میز رسیدم که یه ضبط کوچیک روش بود و یه کیف سیاه. وات د هل؟ ضبط رو توی دستم گرفتم و برسیش کردم ولی وقتی این کارو کردم از دستم سُر خورد و روی زمین افتاد.

"شت." من غریدم، زود روی زمین نشستم تا ضبط احتمالا گرون رو از زمین بردارم وقتی چشمام سمت یه چیز دیگه که روی زمین بود گره خورد. کمربند بود و من کاملا مطمعنم مال هری یا من نیست.

NudeWhere stories live. Discover now