Chapter 32

421 29 7
                                    

"منو از خودم نجات بده، نزار زمین بیوفتم. "

[از دید انجل]

اگه هیچ وقت خودت رو رها نکنی، هیچوقت نمیفهمی
و اگه هیچوقت چیزی نخوری، رشد نمیکنی.

من خندیدم و سرم رو به عقب پرت کردم درحالی که وسط زمین رقص میرقصیدم، و باسنم رو باریتم موزیک تکون میدادم. مت و چندتا پسر دیگه که به صورت بند بودن روی استیج کوچیک میخوندن.

قرصی که یک ساعت پیش بهم داده بود به ارومی اثر کرده بود و من حالا میتونم احساس کنم بهترم. بدون هیچ سرگیجه ای ، بدون هیچ سردردی و بدون هیچ هری ای. من روی ابرا بودم و نمیخاستم به زمین برگردم. داشت بهم خوش میگذشت.

تو یه چهره کثیف زیبایی داری
و وقتی اون دختر خونه تورو ترک میکنه باعث میشه تو شروع کنی،
بمون، بمون، بمون، بمون.

من دستامو روی بدنم حرکت دادم و باعث شد لباسی که پوشیده بودم یکم بره بالا. عرق روی پیشونیمو پوشونده بود و بخاطر هوای زمین رقص بود. اتاق با دود غلیظی پرشده بود و من نمیتونستم از جایی که بودم استیج رو ببینم. به ارومی ازبین بدنای مردم که بهم چسبیده بودن ردشدم تا خودمو به استیج برسونم.

من بهت یه فرصت دیگه میدم
ما بهت یه جنگ دیگه میدیم
یه دروغ دیگه بگو
من میفهمم

از پایین به مت نگاه کردم که یه میکروفون توی دستش بود و اطراف استیج بااعتماد به نفس حرکت میکرد و لبخند میزد. اون دید من اونجا وایستادم و به من رسید، دستاشو توی موهای فرفریش فرو کرد و اونارو به یه سمت کنار زد. یه لبخند موذی روی صورتش ظاهرشد، چشمای قهوه‌ایش درخشان شد و به پایین خم شد، صورتشو با فاصله کمی از من نگه داشت.

خب، حالا که تو تفنگ داری
بیشتر سخت میشه حالا پلیس داره میاد

اون کلماتو درحالی میخوند که عمیق توی چشمای من خیره شده بود و یکم میکروفون رو به لبهاش فشار میداد. بعد اون صورتش رو بیشتر به من نزدیک کرد، چشماش سمت لبهای من حرکت کرد و اونارو نزدیکتر کرد و اماده شد تا منو ببوسه. من فهمیدم قصدش چیه و سریعا عقب کشیدم قبل از اینکه لباش بتونن منو لمس کنن. به جاش یه بوسه روی لپش گزاشتم و از استیج دورشدم و یه فاصله بینمون انداختم. اون خندید، صاف ایستاد و بهم چشمک زد.

حالا من به اون شلیک میکنم اگه این چیزیه که میپرسی
ولی اگه تو فقط ماسکت رو برداری
من میفهمم که همه چیز اشتباهی بوده

من سمت بار رفتم جایی که هایلی تنها نشسته بود. من به شونش زدم، باعث شدم یکم از سورپرایز بپره و بعد مقابلش نشستم و به واکنشش خندیدم.

چرا من انقدر زیاد میخندم؟

"چه مرگته آنجلینا؟ اون کارو نکن." اون اعتراض کرد درحالیکه دستشو روی سینش میذاشت. من خندیدم و یه نوشیدنی برای خودم سفارش دادم.

NudeWhere stories live. Discover now