Chapter 17

1.8K 132 42
                                    

[ اين درد ميكنه ، ولى اشكالى نداره ... ديگه بهش عادت كرده م ]

➳➳➳

[ از ديد انجلینا ]

******

☝🏼 بيانكا ☝🏼

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

☝🏼 بيانكا ☝🏼

وحشیانه وارد اتاق شدم تا پیداش کنم , اونجا تاریک و خالی بود ولی خیلی طولی نکشید تا که هری چراغ هارو روشن کرد. اون از حموم بیرون اومد , اون و حوله ی سفیدی که محکم دور باسنش بسته بود و قطره های آب رو بدنش حرکت میکرد و اون داشت موهای بلندشو با حوله کوچیکی خشک میکرد.چشماش بهم خوردن و صورتش سفت شد!

" تو اینجا چیکار میکنی" اون پرسيد.

بدون اینکه ازش چشم بردارم درو بستم و لبامو باز کردم که حرف بزنم.

"امروز اینجا منتظر کی هستی؟"

من دقیقا میدونستم اون کیه ولی فقط میخواستم هری اینو بگه, شاید ساندرا درست نمیگفته.

"یه بار بهت گفتم این اصلا بهت ربطی نداره"

اون با ارامش این جوابو داد و به سمت جا رختیش رفت. خیلی سریع جوری بهش نزدیک شدم تا متوقفش کنم.

" تو یه کونی ای اقای استایلز" عمیق توی چشماش نگاه کردم و بهش گفتم . بهش فحش دادم و اون اخم کرد.

" چرا بهم نگفتی که امشب منتظرش بودی؟ اون معشوقته؟" من پرسيدم.

اون با تحير به من نگاه کرد و آهسته نخودی خندید و موهای خیسشو از جلو صورتش کنار زد.

" اوه, من میبینم این راجب چیه. فرشته کوچولو فکر کرده بعد از اتفاقی که افتاد واقعا اهمیت میدم؟ عزیزم, اون فقط یه رابطه جنسی خوب بود نه چیز بیشتری. تو باید حد خودتو بدونی و به علاوه من بهت هشدار دادم که این تقصیر من نیست"

NudeWhere stories live. Discover now