زِد دستشو مشت کرد و آروم روی میز کوبید... این بار تمام راه ها به روشون بسته شده بود.
و این بار باید چیکار میکردن؟...لویی با خودش خندید.
از این بالا میتونست تمام کلاس رو زیر نظر داشته باشه و این یه جورایی بهش قدرت میداد.
اولین باری بود که به عنوان یه استاد می اومد تو یک کلاس پیش بچه هایی که کمتر از اون چیزی که باید باهاشون اختلاف سنی داره.هیجان داشت و کلی حرف برای زدن ولی انگار همه ش رو یادش رفته بود!
نفس عمیقی کشید و به سکوت کلاس توجهی نکرد و به قیافه ی بهت زده چند نفر و فقط سرش رو پایین گرفت تا حضور غیاب کنه.
عینکشو به چشمم زد، هرچند به این عینک احتیاج نداشت ولی اینجوری بیشتر به استادها شباهت پیدا میکرد.
سرفه ای کرد و لیست دانش آموزا رو بلند کرد و شروع کرد به خوندن؛"هانا جانسون..."
"بله استاد.. "'' تیفانی پین.. "
'' حاضر.. "'' لیام پین.. "
'' اینجام.. "''هری استایلز، نایل هوران "
اون تند تند اسمارو میخوند و با شنیدن جواب از بچه ها سراغ اسم بعدی میرفت.
" زین مالیک..."
یکم منتظر موند اما جوابی نشنید پس بلند تر تکرار کرد:''زین مالیک"
با شنیدن سکوت سرشو بالا آورد و به کلاس نگاه کرد.
اخم کوچیکی روی ابروهاش نشست قبل از این که آروم زمزمه کنه:"ببینم زین مالیک غایبه؟"
هانا سری تکون داد و به زِد اشاره کرد.
به صورتی که شبیه کاغذی مچاله شده بود خیره شد و با لحنی که سعی می کرد ترس توش رو پنهان کنه زمزمه کرد:'' اون اینجاس... "
میدونست زِد چرا جواب نمیده.
می تونست حدس بزنه که دستای مشت شده اون پسر دارن زیر میز می لرزن.
می دونست پلک هاش داغه، داره سعی می کنه که سوزش گلوش رو کم کنه.
می دونست که توی ذهن اون پسر الآن پر از فکر شده و پر از خاطره هایی که سوزن شدن تا توی مغزش فرو برن.بعد از اون حادثه زِد متنفر بود کسی اسم کاملشو صدا کنه...
پسر اخمی کرد و وانمود کرد صدایی نشنیده. سرش رو آروم پایین انداخت و آرنجش رو به میز تکیه داد و با خودکارش مشغول حک کردن یه نقاشی جدید رو میزش شد. شاید خط خطی های درهم بر همی که فکر می کرد می تونست توی اونا خشم و غمش رو خالی کنه.
لویی انگشت دختر بلوندی رو دنبال کرد و به صاحب اسم رسید.
'' پس زین مالیک تویی... و ببینم تو زبون نداری؟ "
زین به استاد جدید نگاه کرد و به خاطر عصبانیت یا هرچیز دیگه ای خودکارش رو محکم تر روی میز کشید و گوشه ی لبش رو به زور بالا برد تا پوزخند بزنه
YOU ARE READING
The Alphabet Of Death | H.S
Fanfiction[Warning : scary scenes] "هیچ راهی نیست، هیچ چیز نمی تونه نجاتت بده" صداش مثل جیوه فورا تو هوای سنگین سالن بخار شد. Written by : Aida.M & LOST Harry Styles Fanfiction AU Copyright @aidoststories 2015-2020 ~ Cover: thanks to @pawriii_hz