This Is What Makes Us Girls,
By: Lana Del Rey[با آهنگ بخونید]
تيفاني نگاهش رو به آينه كه هزار تيكه شده بود انداخت.
چند بار سعي كرد حرف بزنه. اما هربار افكار پراكندش اين اجازه رو بهش نميداد.
انگار نميتونست زبونش رو حركت بده..!
انگار نميتونست كلمات رو پيدا كنه...!
بازم به آينه خيره شد؛
انگار نيروي مخفي اون رو سمت آينه هل ميداد.تا تكوني به خودش داد، دستهای قوي ای نگهش داشت و تازه يادش اومد تنها نيست...
اتاق هري!
اون پيش هري بود؛ و اين اولين باري بود كه تنها نبود.
اولين باري بود كه پيش يه نفر اين اتفاقات ميفتاد!
پيش هري!
شايد اين چيزي بود كه واقعا هري رو خاص ميكرد.يهو سرش رو به طرف هري چرخوند مستقيم به هري زل زد.
لب هاي خشكش رو به زور از هم باز كرد و شروع به حرف زدن كرد:
-"هري..."
از ديوار دستهاي هری خودش رو بيرون كشيد و كنار تيكه هاي شكسته ي آينه زانو زد.
بزرگ ترين تيكه ي آينه رو توي دستش گرفت.
براش اهميت نداشت اگه دستش زخم ميشد...
اگه آسيب ميديد؛اگه درد ميكشيد.
ترسي كه توي وجودش بود اين اعتماد به نفس رو بهش داد كه اينكار رو بكنه.آينه اي كه تا چند لحظه پيش سياه بود، حالا دوباره به شفافي گذشتش برگشته بود...
شفافیتی كه قبل از اومدن تيفاني به اين اتاق داشت؛ يا شايد شفافيتي كه قبل از ورود تيفاني به اين مدرسه داشت.
كسي چه ميدونست؟...تو تيكه ي آينه به خودش نگاه كرد.
صورت سفيد و چشمهاي پر از ترسش رو ديد.
يه دسته از موهاش جلوي صورتش ريخته بود و چيزي رو ياد تيفاني آورد:
دختري كه توي آينه بودناخواسته بدنش لرزيد و سمت هري برگشت.
آرزو داشت ترسي كه تك تك سلول هاي بدنش رو پر كرده بود رو هم توي چشمهاي هري ببينه.
ترسي كه جاي آرامش رو پر كرده بود!
ولي هري؛
فقط جلو اومد و خواست تيكه ي شكسته رو از دست تيفاني بكشه بيرون.تيفاني با شدت دستش رو پس كشيد و محکمتر تیکه ی آينه رو توي دستش نگه داشت.
تيزي آينه دستش رو خراشيد و تيفاني دوباره درد آشنايي رو حس كرد؛ چيزي نگذشت كه حركت مايع گرم و غليظ رو روي دستش حس كرد.
براش اهمیتی نداشت.-"تیفانی دستت"
هری با نگرانی گفت و سعی کرد دست زخمی تیفانی رو بگیره.
دختر دستش رو پس کشید؛ مسخره خندید و دست خونیش رو بالا آورد:
-"فقط یه احمق میتونه دردی که تو وجودش هست رو فراموش کنه و به زخمی شدنِ دستش اهمیت بده..."
دستش رو پس کشید.با بلند شدنش از كنار هري، تيكه آينه از دستش افتاد. دستش رو به لباسش نزديك كرد و با دست ديگش به آينه اي كه هزار تيكه شده بود اشاره كرد:
-"تو هم ديديش نه...؟ اون دختر رو.
دختر توي آینه رو میگم!
هري ديديش نه؟..."
صداش ميلرزيد.
YOU ARE READING
The Alphabet Of Death | H.S
Fanfiction[Warning : scary scenes] "هیچ راهی نیست، هیچ چیز نمی تونه نجاتت بده" صداش مثل جیوه فورا تو هوای سنگین سالن بخار شد. Written by : Aida.M & LOST Harry Styles Fanfiction AU Copyright @aidoststories 2015-2020 ~ Cover: thanks to @pawriii_hz