Carmen,
By: Lana Del Rey- "اتاق هري؟"
تيفاني دوباره پرسيد و به هانا و نايل نگاه كرد. هانا سرش رو انداخت پایین و زیر چشمی نگاهش رو به نایل دوخت و دید که اون هم به هانا خیره شده. انگار جفتشون از اينكه جواب بدن هنوز مي ترسيدن.-"بچه ها لطفا؟ من فكر كنم واقعا بهش يه تشكر بدهكارم..."
تیفانی ملتمسانه زمزمه کرد و به نایل خیره شد که این باعث شد نایل آب دهنش رو قورت بده و به دختر زل بزنه.
-"اگه زد بفهمه..."
- "زد اينجا چيكاره ست؟ "
تيفاني حرف نايل رو قطع كرد و توجهی نکرد به اینکه توی صداش عصبانیت موج می زنه. از اينكه هركاري كه ميكرد بايد به زد جواب پس مي داد خسته ش كرده بود.از اينكه همه از زد مي ترسيدن خسته شده بود!
- "مگه زد كيه؟ "
اضافه كرد و دست به سينه منتظر جواب موند.
اون دوتا يه بار ديگه به هم نگاه كردن و آخر سر هانا به حرف اومد:-"اتاق 27 "
چشماي تيفاني نرم شد، زير لب تشکر کرد و خواست از اتاق بره بيرون كه هانا دستش رو كشيد:
-"تيفاني خواهش مي كنم زود برگرد..."
تيفاني مكث كرد و به چشماي ترسيده ي هانا خیره شد.دليل اين همه وحشت و تردید چي بود؟
لبشو خيس كرد و به آرومي سرش رو تکون داد با این که می دونست این قرار نیست هانا رو آروم کنه. دستشو روي دستگيره ي سرد گذاشت و به راهروي خالي نگاه كرد.خيلي زود از خوابگاه دخترا خارج شد و خودشو در حالي پيدا كرد كه جلوي اتاق 27 ايستاده.
قلبش به وضوح تند تند ميزد و كف دستاش عرق كرده بود. انگار بی اختیار ترس هانا و نایل توی وجودش نفوذ کرده...گلوش رو صاف كرد و با دستای ظريفش به در اتاق كوبيد.اتاق به طرز عجيبي ساكت بود!
تيفاني لبشو گاز گرفت. انگشت هاش رو توی هم فرو برد و آروم به پيشونيش زد.
"ممكنه هري هنوز درمانگاه باشه. شايد اون خوابه يا..."
تمام گزينه هايي كه نبود هري رو ثابت می كرد يكباره توي سرش بالا پايين می شدن و تيفاني به خودش لعنت فرستاد كه چطور حواسش به اين چيزا نبوده.
شونه هاش از نااميدي پايين افتادن. خيلي آروم برگشت و سعي كرد بی صدا و بدون حرکت اضافی ای قدم برداره. جوري كه زخم هاش آسیب نبینن و سرباز نكنن!هنوز خيلي از اتاق دور نشده بود كه در با شدت باز شد. جرقه اي از اميد تو دلش بالا و پایین پرید و این باعث شد خيلي سريع به سمت در برگرده.
هري چشماشو ريز كرد و به تيفاني چشم دوخت.
-"تيفاني؟"
باشك اسمشو صدا زد درست مثل اينكه باور نمي كرد تصوير روبه روش واقعي باشه...
تيفاني به سختي پاي چپش رو حركت داد و سمت هري اومد. سرشو تكون داد،انگار ميخواست بگه: "آره خودمم!"
YOU ARE READING
The Alphabet Of Death | H.S
Fanfiction[Warning : scary scenes] "هیچ راهی نیست، هیچ چیز نمی تونه نجاتت بده" صداش مثل جیوه فورا تو هوای سنگین سالن بخار شد. Written by : Aida.M & LOST Harry Styles Fanfiction AU Copyright @aidoststories 2015-2020 ~ Cover: thanks to @pawriii_hz