نه | نیمه نفس

878 230 266
                                    


Wildfire,
By : Demi Lovato

[فصل های جدید]

زين پست سر ليام راه ميرفت و هردو با دقت به دور و برشون نگاه ميكردن.
ليام چراغ قوه رو حركت داد و روي درختي نگهش داشت.

-"ليام..."

پسر رو به روش توجهي نكرد و بين درختا قدم برداشت.

-"ليام صبر كن..."

زین بلند تروگفت و بازوي ليام رو كشيد و اون رو مجبور كرد تا صبر كنه، نگاهش رو دوخت به پسری که با خشم برگشت و به زين نگاه كرد.

-"چيه؟"

زین دستاش رو بین موهاش فرو برد و انگشت هاش رو باز و بسته کرد

-"اونا اينجا نيستن! لعنتي ما نميتونيم زياد تو منطقه ي ممنوعه بمونيم...به اين فكر كردي اگه شام يكي از گرگا بشيم..."

ليام دستش رو آزاد كرد و زين رو هل داد.عصبانیت چشماش رو پر کرده بود و این باعث شده بود از خشم دست هاش بلرزه.

-" به اين فكر كردي چه بلايي سر خواهرم مياد؟ لعنتي به اين فكر كردي ممكنه الان تو چه وضعيتي باشه؟..."

سر ِزين داد زد و صورتش رو بین دستاش پنهون کرد.روی پاش چرخید و به قدم زدنش ادامه داد.

زين سرجاش ايستاد و پوست لبش رو كند، مزه ي آشناي خون توی دهنش پیچید.
به درختي تكيه داد و پاش رو با شتاب تكون داد. هربار كه عصبي ميشد اينكارو تكرار ميكرد!
صدای پوفش توی جنگل پیچید و سرش رو بين دستهاش گرفت.

حتما مدرسه تاحالا متوجه غيبت اونا شده بود!
حتما گير ميفتادن. به جرم فرار از مدرسه!
و زين تمام مدت داشت با خودش فكر مي كرد مدير براشون چه تنبيهي در نظر ميگيره.

-"زين!"

ليام صداش زد.

-"چيه؟"

با لحن ليام جواب داد و از درخت فاصله گرفت، خودش رو به ليام رسوند و شونه به شونه ش راه رفت. اخم ظريفي بين ابروهاش نشست:

-"به چي فكر ميكني؟.."

ليام با جديت پرسيد. به امید اینکه اگه مشغول مکالمه ای باشه فکر و خیال هایی که توی سرشه تنهاش میذارن.

ترس و غم تمام بدن زین رو فراگرفت:

-"به اینکه ممکنه تیفانی به اون قبرستون رفته باشه..."

بغض کرد و صداش مثل همیشه بم شد.

با صدای آرومش گفت:
-" هری همیشه اونجاست."

ليام سرش رو پایین انداخت و نور چراغ قوه رو جلوي پاش گرفت. پوفي كرد و يه دسته برگ مزاحم رو كنار زد.زين دستش رو توي پيراهنش برد و شروع كرد به تكون دادن لباسش:

The Alphabet Of Death | H.SWhere stories live. Discover now