یادآوری:
خط کج=نامه
خط معمولی=زندگی واقعیلیام مالیک- پین عزیز،
بله، من خبر دارم که عملاً از هم جدا شدیم ولی تو همیشه همسر من باقی میمونی. پس خوبه که فامیلیمو با مال تو بنویسم میدونی؟
به هرحال، ممکنه فکر کنی چرا فقط بهت زنگ نزدم ( با وجود ۱۰۲۷ باری که امتحان کردم) به خاطر
اینه که من اخیراً پیش روانشناس میرم لیام.هری بهم گفت باید به یه مرکز توانبخشی برم، و آره خیلی افتضاح بود ولی گمونم اون تذکر خشن احتیاج بود.
منظورم اینه که، من توی ازدواج دو سالمون، یه سالشو بهت خیانت میکردم. خب، بعد از خواسته ی کوتاه و مختصر هری که به مرکز توانبخشی برم،
تصمیم گرفتم به جاش پیش یه روانپزشک برم.اون خوبه، گمونم. اسمش پاوله و ۵۴ سالشه. زن داره. البته فک نمیکنم یه زن باشه. باید یه گربه باشه. چون کی توی دنیا اسمش فلافی میشه؟ (fluffy - کُرکی)
ولی با وجود این عشق عشقه درسته؟ مطمئنم تو هم همینو به خودت گفتی وقتی داشتم با نایل بهت خیانت میکردم.
وقتی که من یه هیولا بودم ولی تو موندی، فقط چون عاشقم بودی. خدا، لیام نمیدونی منِ لعنتی چه
قدر شرمندم. چه قد شده؟ سه ماه از وقتی تو
رفتی؟ آره و من احساس گوه دارم.این خونه دیگه همون نیست، لی. من دیگه نمیتونم صدای زیبای تو رو بشنوم که صبحا بهم میگی بیدار شو. نمیتونم وقتی داری صبحونه درست میکنی دستامو دورت حلقه کنم.
عروسکای لویی رو پخش شده روی زمین نمیبینم. من دیگه تو رو نمیبینم که وقتی پسرمون بهمون میگه چه قد دوسمون داره لبخند بزنی. ولی در هر حال، از آخرین باری که این اتفاقا افتاده یه سال میگذره.
تو اصلاً نمیدونی چه احساس نفرت انگیزی دارم
لیام. اینکه میدونم سالگردمون و تولد دو سالگی لو رو از دست دادم چون سرم خیلی با به فاک دادن نایل گرم بود.تو فقط باید میرفتی. باید. شاید من دیگه انقدر احساس افسوس و پوچی نمیکردم اگه زودتر میرفتی. تو خوشحال میبودی و من همینطور به گا رفته میموندم... ولی تو میدونی وقتی تو خوشحالی
بهترین حسیه که میگیرم.اونروز در حالیکه تیشرت تو رو پوشیده بودم داشتم تو تلویزیون میگشتم. فک کنم فقط داشتم سعی میکردم خودمو با یه چیزی مشغول کنم ولی حدس بزن چی شد
داشت پخش میشد. 'Teen Titans'
یادت میاد چه طوری روی مبل تو بغل هم میرفتیم،
لویی بینمون بود، تکرار یه قسمتو دوباره و دوباره
نگاه میکردیم چون برنامه ی مورد علاقه ی لویی بود؟میدونم تو هم به همون اندازه که لویی اونو دوست داشت، دوسش داشتی لیام. میتونستم ببینم هردفعه
که پخش میشد، چه قدر هیجان زده بودی.
من به دو تا عشقای زندگیم با تحسین نگاه میکردم وقتی پسر و همسرم جذب برنامه بودن.بنابرین من عملاً تمام روز اون برنامه رو دیدم، بالش رو بغل کردم و تصور کردم که تو توی بغلمی.
توی تمام قسمتای عاشقانه ش داد زدم، توی
قسمتایی که باید لبخند میزدم، جیغ کشیدم و تو
قسمتای خنده دارش گریه کردم. چون نمیتونستم دیدنشو بدون تو تحمل کنم.ولی من دوست دارم خودمو آزار بدم پس همینطور
تماشاش کردم. الان باید برم لیام. یه قرار ملاقات با پاول دارم. اینو سر راهم پست میکنم.فقط به لویی بگو که ددی دوسش داره باشه؟ و
اینکه زین دوست داره لیام. برای همیشه و تا ابدLove,
Cheater.______________
خب ؟ 😢
لطفن حمایت کنین و بهم بگین میخواین ادامه داشته باشه یا نه
ممنون .🙏
Yamna 🏳️🌈
YOU ARE READING
Love, Cheater. >> Ziam {Persian Translation}
Fanfiction[Completed] زین سعی میکنه دنبال رستگاریای بگرده که لیاقتشو نداره ، و بعد از خیانت کردن به لیام بهش نامه میفرسته و همیشه اونا رو با " Love, Cheater." امضا میکنه تا به احساسات کمی که توی خودش نگه داشته اضافه کنه .