لیام مالیک- پین عزیز،تا الان متوجه شدم که تو واقعاً نمیخوای جوابمو بدی. دو هفته از جفت نامه هام میگذره و میدونم
تو اونا رو خوندی چون به خونت زنگ زدم و لویی
تلفنو برداشت.باهاش خشن نباش باشه؟ میدونم بهش گفتی هیچ وقت تلفنو برنداره ولی لیام، خیلی حس خوبی داشت که صدای پسرمو بشنوم. تا اونجایی که حتی شروع کردم به هق هق کردن.
ازش پرسیدم کجایی و اون گفت که تو داری یه
نامه میخونی و گریه میکنی. ازم پرسید " چرا ددی؟ پاپا ناراحت!" و من نتونستم بهش بگم. بهش
گفتم ناراحتت کردم، دروغ گفتم.لیام من تو رو شکستم.
اون منو به خاطر این که چرا انجامش دادم متهم
کرد و من نتونستم به لحن اعتراضی توی صداش نخندم. بعد کارن تلفنو گرفت و صداش بغض دار ولی با این وجود سرد و محکم بود.قبلنا خیلی مهربون بود ولی خب، من پسر
کوچولوشو شکوندم. و اینطور به نظر میرسه که تنها آدمایی که عاشقم بودن دارن ازم دور میشن. علی رغم تلاش سختی که میکنم که تا بهشون چنگ بزنم و نگهشون دارم از لای انگشتام در میرن.بگذریم، دیروز تصمیم گرفتم یکم درد رو ضعیف کنم. فهمیدم اگه یه درد دیگه داشته باشم، میتونم از این انبوه بیچارگی و پوچی ای که در حال غرق شدن توشم، دربیام.
بنابرین تصمیم گرفتم به خودم آسیب بزنم.
من آماده بودم، آستینامو بالا زده بودم، به دیوار تکیه داده بودم و انگشتام دور تیغ محکم شده بودن. ولی وقتی اونو بالا گرفتم و دقیق تر بهش نگاه کردم، احساس کردم میخام دل و رودمو توی توالت خالی کنم.
تیغ از قبل روش خون خشک شده داشت و خیلی زیاد بود. بقیه ی تیغها، قیچی ها و تیکه های آینه رو برداشتم و همشون روشون خون داشتن.
و بعد همش جا افتاد، تیکه های پازل بهم چسبیدن. تو به خودت آسیب میزدی، مگه نه لیام؟ و حالا احساس میکنم دارم برمیگردم به پله ی اول. کوچکترین تلاشی که کرده بودم کاملاً نابود شده بود چون فهمیدم کسی که بیشتر از همه عاشقشم؛ تا آسیب زدن به خودش پیش رفت. به خاطر من.
تو میخاستی با دردی که من برات میاوردم کنار بیای بنابرین بیشتر به خودت آسیب زدی.
در حالیکه تو فقط باید منو کتک میزدی، بهم مشت میزدی، سیلی میزدی، لگد میزدی، به یه طریقی که به نظرت قابل تحمل میومد بهم آسیب میزدی تا منم بتونم یکم از درد رو حس کنم. بفهمم چه احساسی داشت که مثل تو باشم، درد داشتن و شکسته شدن قلب رو تجربه کنم.
ولی تو نکردی، چون عاشقم بودی.
نوشتن 'بودی' خیلی احساس اشتباهی میده. میخوام بنویسم 'هستی' چون یه قسمت آزاردهنده ی مغزم میگه که تو شاید هنوزم عاشقمی. ولی میدونم اشتباه میکنم.
چون، بله، تو زیبایی، جذابی، مهربونی، با محبتی، مال منی و کلی صفات خوبِ دیگه که ذهن پیچ خورده و فاسد من نمیتونه درک کنه.
ولی تو انسانی، تو شکاف ها و زخم هایی داری که برای زمان خیلی زیادی با نمک پوشوندی، و الان نیاز داری تا بزاری اونا ترمیم شن.
و صادقانه، بیبی، تو اگه زمان میخوای این کمترین چیزیه که میتونم بهت بدم.
خب، گمونم باید بشقابای شکسته ای که بعد از نتیجه گیری های دیشبم شکوندم تمیز کنم.
به لویی بگو، که ددی ماشین عروسکیش رو درست کرد، و اینکه ددی دلش براش تنگ شده و دوسش داره.
و همیشه بدون لیام، که من به اندازهی فاصلهی ماه تا زمین و برعکسش ( زمین تا ماه) عاشقتم.
Love,
Cheater.__________________
لطفاً هیچ وقت به فکر آسیب زدن به خودتون نباشین. هیچ مشکلی ازتون حل نمیکنه.
به بقیه هم معرفیش کنین تا ادامشو بذارم
×Yamna×🏳️🌈
YOU ARE READING
Love, Cheater. >> Ziam {Persian Translation}
Fanfiction[Completed] زین سعی میکنه دنبال رستگاریای بگرده که لیاقتشو نداره ، و بعد از خیانت کردن به لیام بهش نامه میفرسته و همیشه اونا رو با " Love, Cheater." امضا میکنه تا به احساسات کمی که توی خودش نگه داشته اضافه کنه .