" این یه اورژانسه !"" هری ، بس کن"
" اوه لیومممممممممم ، میدونی من عااااااااشقتممممم !"
" آره آره . منم دوست دارم . حالا بگیر بخواب "
لیام آه کشید وقتی هری تندتند سرشو تکون داد، موی بلندش توی دهنش میرفت ، لیام به خودش پیچید وقتی اون رگههای مو رو تف کرد ، مرد مست به فرهای تفی شده ریز میخندید .
هری شب دیروقت رفته بود کلاب و به طرز غیرقابل باوری مست کرده بود .
به نایل زنگ زده بود تا بیاد برش داره ، ولی مرد بلوند بهش پریده بود و بلافاصله تلفنشو قطع کرده بود . ظاهراً هری یه حرومزادهی نفهم بود که سه صبح به یه آدم حامله زنگ زده بود .
بنابرین ، لیام انتخاب دومش بود - با وجود اینکه اونم حامله بود- ولی هری از نظر ذهنی تو شرایطی نبود که به اون فکر کنه .
" هری بگیر بخواب . لطفاً . لویی رو بیدار میکنی "
لیام آه کشید ، با خواهش به بهترین دوستش نگاه کرد .
سر اسم لویی چشمای هری روشن شد- اون با ذرهذره وجودش عاشق اون پسر بود، و یهویی به این فکر کرد که اسم بچهی خودش و نایل رو بذاره لویی شماره ۲ .
" بیبی بوی من کجاست ؟! عمو هری میخواد یه بوس گندهی گنده روی صورت کوچولوی کیوتش بذاره "
هری با صدای خشدارش گفت ، سعی کرد از پله ها بالا بره تا به اتاق لویی برسه . لیام با عجله رفت جلو ، کشیدش پایین و روی مبل انداختش .
" مثل یه پِدو* حرف میزنی هز . خفه شو و بگیر بخواب . از سر و کله زدن با گوه تو خسته شدم "
لیام زیرلبی گفت ، هورموناش کنترلشو ازش گرفته بودن .
" سر و کله زدن با گوه من !؟"
هری داد زد ، صورتش دیگه آروم و پژمرده نبود ، یه قرمز پررنگ از روی عصبانیت روی صورت رنگپریدهاش میومد وقتی بلند شد .
" من از مراقبت کردن از گوه تو خسته شدم ! تو منو انداختی سمت شوهرت تا ازش مراقبت کنم و مجبورش کنم کاغذای طلاق رو امضا کنه . تو مجبورم کردی همهی کارای کثیف تو رو بکنم چون توی لعنتی خیلی ترسیدی ! یه بار- یه- یه بار هم که من به کمکت نیاز دارم ، تو حتی نمیتونی ۱۰ دقیقه تحملم کنی ! ازت متنفرم لیوم ! گندت بزنن لیوم ! فاک یو لیوم !"
لیام با کمرویی پایین رو نگاه کرد وقتی فهمید چقدر بیملاحضه بوده . همهی اینا اتفاق میافتاده ، و اون فک میکرد خودش قربانی بوده . اون باید میفهمید که داشت تو مسیرش به آدمای بیشتری آسیب میزد.
" من متاسفم هری "
لیام لبشو گاز گرفت ، دستاشو دور بهترین دوستش پیچید ؛ برآمدگی عظیم شکمش بغل رو یکم عجیب و غریب میکرد .
" آره ، خب ، ت-تو بایدم باشی "
هری هوفف کرد . گونههاش رو پف کرد و لیام میدونست هری بخشیدتش . اون واقعاً قدر مرد چشم سبز رو میدونست .
---------
" زین مالیک-پین بهتون درخواست دوستی فرستاده"
لیام اخم کرد وقتی ناتیفیکیشن روی فیس بوکش اومد .
پس شوهرش بالاخره یه اکانت فیسبوک درست کرده- اون هیچوقت قبلاً درستش نمیکرد چون فک میکرد وقت هدر دادنه .
لیام اکسپت کرد و بلافاصله یه پیام از زین اومد .
زین : پیپی مو دوست داری ؟؟ D:
لیام : وات ؟؟
زین : پروفایل پیکچر ؟؟؟ تو تو کدوم قرن زندگی میکنی لیام ، سعی کن بیشتر باحال باشی .
لیام : واو !! -_- صب کن الان چکش میکنم !!
و اگه لیام میگفت که پروانه ها تو شکمش منفجر نشدن وقتی یه عکس از خودش و زین رو دید که تو عروسیشون همو میبوسیدن ، پس قطعاً داشت دروغ میگفت .
________________
* پِدو >> همون پدوفیل . اگه نمیدونین، اسطلاحیه که برا شخصی به کار میره که تمایل به رابطه با کسی خیلی خیلی جوونتر از خودش مثل یه خردسال رو داره
Tnx 4 ur precious time🙏
Yamna🏳️🌈
ESTÁS LEYENDO
Love, Cheater. >> Ziam {Persian Translation}
Fanfic[Completed] زین سعی میکنه دنبال رستگاریای بگرده که لیاقتشو نداره ، و بعد از خیانت کردن به لیام بهش نامه میفرسته و همیشه اونا رو با " Love, Cheater." امضا میکنه تا به احساسات کمی که توی خودش نگه داشته اضافه کنه .