۴ماه .هنوز با یه کمای ابدی پیش میرفت ، که حقیقتش ، داشت یه چرخهی رقتانگیز میشد .
" لندون امروز صاف نشست "
لیام به بدن شل زین اطلاع داد ، یه دستشو توی موهای چرب شوهرش برد .
" خیلی عجیب بود . تو حالت خوابیده روی مبل گذاشتمش تا شیشهشیرشو بیارم، برگشتم و دیدم نشسته "
لیام وقتی خاطرههاش یادش اومدن، با علاقه نخودی خندید .
" میدونم میخواستی اونو ببینی "
پسر موقهوهای آه کشید و شقیقهی زین رو بوسید .
" همیشه وقتی بحث بچه ها بود خیلی مشتاق بودی . البته ، وقتی مست بودی ، اون یه داستان دیگه بود "
--------
" دادا !"
لویی ریز خندید و با تاتیتاتی کنار زین اومد و یه تیکه کاغذ بهش داد .
چشمای قرمز زین روی پسرش فرود اومد و اون پوزخند زد . کاغذ رو از چنگش بیرون کشید . نفس پسر کوچیک بیصدا برید ولی هنوز رفتار امیدوارانهاش رو نگه داشت وقتی زین نقاشی رو بررسی کرد .
" لویی، تو چند سالته ؟"
زین پرسید ، صداش از هرگونه احساسی خالی بود وقتی نقاشیای که از خودش و لویی بود رو بررسی میکرد که هردوشون توش دو تا قامت مثل خط بودن .
با این وجود ، چیزی که آزارش میداد؛ این بود که لویی اسمشو " لوی" تلفظ کرده بود .
" یک ، دادا !"
لویی گفت و با افتخار یه انگشتشو بالا آورد .
" صحیح"
زین چشماشو چرخوند
" و هنوز نمیدونی اسمتو چطور تلفظ کنی . عجب نینیای هستی "
و در کمال وحشتِ لویی ، زین کاغذ پر از مداد شمعی رو پاره کرد و اونو جلوی پاهای کوچک لویی انداخت
" برو پاپای بیمصرفتو اذیت کن "
زین کشیده گفت و چشماشو روی تلویزیون متمرکز کرد ، طوریکه لویی بیصدا هقهق کرد و با خستگی سمت آشپزخونه رفت رو انکار کرد .
-------
" تو خیلی لویی رو دوست داشتی زین "
لیام آبدهنشو قورت داد .
" و اون تو رو دوست داشت . شما جدایی ناپذیر بودین . چی شد ؟"
YOU ARE READING
Love, Cheater. >> Ziam {Persian Translation}
Fanfiction[Completed] زین سعی میکنه دنبال رستگاریای بگرده که لیاقتشو نداره ، و بعد از خیانت کردن به لیام بهش نامه میفرسته و همیشه اونا رو با " Love, Cheater." امضا میکنه تا به احساسات کمی که توی خودش نگه داشته اضافه کنه .