" مامان لطفاً "لیام آه کشید و به برآمدگی عظیم روی شکمش که نمیذاشت دکمههای کتش رو ببنده اخم کرد .
" فقط میرم لویی رو از مدرسه برمیدارم و مستقیم میام خونه "
کارن چشماشو چرخوند ، کت رو از روی شونههای پسرش برداشت و روی مبل انداخت .
" نه ، تو لویی رو برنمیداری . من برمیدارم "
اون گفت .
" بچهی تو هرلحظه ممکنه بیاد و من بهت اجازه نمیدم --"کارن حرفشو قطع کرد وقتی دید لیام یهویی دولا شد و دستاشو روی شکمش گذاشت .
صورتش از درد کج شد ، یه صدای هیسس مانند از لباش بیرون اومد و چشمای گشادش به چشمای مادرش افتاد وقتی متوجه لکه دار و خیس شدن شلوار راحتیش شد .
بچه داشت میومد .
---------
" زین "
لیام بین نفساش گفت وقتی یه درد دیگه بهش وارد شد .
" من زین ... آه ... زینو میخام "
کارن سراسیمه سرشو تکون داد و دکترا پسرشو به اتاق زایمان بردن ، تلفنشو از جیبش درآورد و روی شمارهی دامادش زد .
لب پایینشو گاز گرفت وقتی صدای بوق اومد ، زیرلبش به زین فحش داد که زودتر برنداشت .
" کا ... کارن ؟"
صدای خش دار زین بالاخره به اون سمت خط رسید .
" چی --"
" لیام داره بچه رو به دنیا میاره . بیمارستان سِینت لاورِن . بهت نیاز داره "
کارن یه نفس گفت و چشماشو بست وقتی صدای جیغ پسرش از اتاق زایمان رو شنید .
" فا ...فاک ..چی "
نفس زین برید و کارن میتونست صداهای نامفهوم بشنوه که یعنی زین بلند شده بود تا حاضر شه .
" هنوز سه هفته تا موعدش مونده بود . من ... ولش کن . الان میام بهش بگو دوسش دارم "
بعد از اون ، زین قطع کرد و کارن یه نفس تیکهتیکه بیرون داد .
زین توی ماشینش پرید و استارت زد . عقب عقب رفت و بعد با سرعت تو خیابون رانندگی کرد . دندوناش داشتن لب پایینشو میجویدن . به اندازهای خشن و تیز که پوستش بریده و ازش خون میومد . دستاش از هیجان و نگرانی میلرزیدن . چشمای عسلیش دیگه ناراحت نبودن ، برق غریب و آشنای هیجان توی مردمک هاش معلوم بود .
YOU ARE READING
Love, Cheater. >> Ziam {Persian Translation}
Fanfiction[Completed] زین سعی میکنه دنبال رستگاریای بگرده که لیاقتشو نداره ، و بعد از خیانت کردن به لیام بهش نامه میفرسته و همیشه اونا رو با " Love, Cheater." امضا میکنه تا به احساسات کمی که توی خودش نگه داشته اضافه کنه .