•Thirteen•

1.2K 212 122
                                    


زین یه بزدل بود .

تا اونجایی که اطلاعاتش قد میداد ، هرکسی که به شوهرش خیانت کنه ، برای یه سال از خونواده‌اش غافل بشه و بعد لحظه‌ای که شوهر قربانیش یه طلاق میخواد ، از خونه بدوه بیرون یه بزدل شناخته میشه .

واقعاً نمیدونست چرا اون ‌کار‌ رو کرد . وقتی روی یه نیمکت نشست ، دست به سینه شده بود و اشکایی که از گونه‌اش پایین میریخت رو پاک میکرد .

" فاک " اون با خودش زمزمه کرد . به خورشیدِ تازه طلوع کرده نگاه کرد . " یه طلاق لعنتی " و این واقعاً تا یه مدت توی ذهنش جا نمیوفته .

ولی وقتی جا افتاد ، با بلندترین صدایی که میتونست داد زد ، ریشه‌ی موهاشو کشید و احساس کرد یه موج اشک دیگه میومد . و اینبار دیگه متوقفشون نمیکنه .

وقتی به این فکر کرد که زندگیش چی‌ شده گریه کرد . زندگی زین توی سال گذشته تغییرات منفی کرده . و درست وقتی فکر کرد شاید ، شاید میتونست لیامو برگردونه ؛ دوباره زمین خورده بود .

زین خرناسه‌ای از‌ روی کلافگی کشید . کارما واقعاً یه جنده‌ی گاییده شده است . اون نمیتونه زندگی بدون لیام یا زندگی بدون اینکه بدونه لیام مال اونه رو تصور کنه .

اون میخواست شوهرش برگرده ، میخواست حس کنه قلبش از شادی شکوفه میکنه هر صبحی که همسرش چشماشو باز میکنه و از لای مژه‌هاش بهش نگاه میکنه . با این وجود میدونست لیام یه مرد لجبازه . این یکی از نقص هایی بود که زین کم‌کم عاشقش شد . الان زیاد مطمئن بود . چون لجبازی لیام هیچوقت اجازه نمیداد نظرش درباره‌ی پیشنهاد طلاق عوض شه .

" تو میدونی که عوض شدن نظر لیام یه شانسیِ که از دستت رفته درسته ؟ "

کارن با تلخی گفت وقتی زین بعد از یه ساعت توی پارک نشستن و غلت خوردن توی دلسوزی برا خودش ، در خونه‌ی کارن رو زد .

" و من دارم تمام تلاشمو میکنم تا خودمو کنترل کنم و توی احمق رو سیلی نزنم "

" من متاس ..."

ولی زین دهنشو زود بست . اون خیلی وقت لعنتیه که داره میگه متاسفه اما این هیچ چیز رو بهتر نمیکنه .

" متاسف ها ؟" کارن با عصبانیت گفت .
" بهم بگو ، زین مالیک ، فک میکنی یه عذرخواهی ساده میتونه این حقیقتو عوض کنه که لیام الان داره توی اتاقش زار میزنه ؟"

و زین احساس یه بچه‌ی ۵ ساله بهش دست داد وقتی داشت به زمین نگاه میکرد و با کمرویی سرشو تکون داد .

" من نمیخوام تو رو هیچ‌جایی نزدیک پسرم ببینم میفهمی ؟" کارن اخطار داد .

" تو زیادی گند زدی زین ، من خیلی ناامیدم . بین تموم پسرایی که لیام باهاشون قرار گذشته ، من بیشتر از همه به تو اعتماد داشتم و دوست داشتم . و لیام هم همینطور "

Love, Cheater. >> Ziam {Persian Translation}Onde histórias criam vida. Descubra agora