part 15

341 29 0
                                    


از ديد لي
بالاخره ليسا مرخص شد همه اخبار در مورد تصادف اونا و چيزايي ديگه در مورد بلك پينك بود،از وقتي كه چانيول براي ديدن ليسا اومده بود اون باز براي خوشحال كردن ما ميخنديد معلوم بود خنده از ته دل نيس..
سوهو:هي لي كجا سير ميكني؟
لي:هيجا
سوهو:ميشه يه خواهشي ازت بكنم؟
لي:بگو
سوهو:كمكم كن دوباره ليسا و چانيول رو بهم برگردونم!!!
لي:سوهو ديوونه شديييي؟من عمرا اين كار رو بكنم
سوهو:تو خودتم ميدوني چانيول عاشق ليساس
لي:ميخواست ولش نكنه ميدوني چقدر ليسا ضربه خورد؟؟
سوهو:چانيول كمتر از اون نبود
لي(به پوزخند زد):اره كمتر نبود فقط با دخترا بيشتر خوش ميگذروند
سوهو:لي تو ديوونه شدي نه؟؟؟
لي:به نظرت من دوباره ميتونم ناراحتي  ليسا رو ببينم؟؟
سوهو:نكنه عاشقشي؟؟!!
لي:چي داري ميگي؟
سوهو:با اين رفتارت اينو به آدم ثابت ميكني
لي:اينطوري نيس
سوهو:پس كمكم كن
سه سال بعد
سئول/ساختمون كمپاني واي جي/دفتر رئيس
از ديد ليسا
رئيس هممون رو صدا زده بود نميدونم چيكارمون داشت تو اين چند وقت خيلي سرمون شلوغ شده بود،كنسرت،كامبك...
همه با هم وارد دفتر رئيس شديم
رئيس:ميخواستم بهتون بگم كه اين روزا شما پيشرفت چشم گيري داشتين،و براي پاداشتونم يه سفر به هاوايي ميرن
رز:اما رئيس ما خيلي كار داريم
رئيس:همشون رو عقب انداختيم،پس شما فقط به فكر خوشگذروني باشيد
تشكر كرديم و به سمت خوابگاه رفتيم تا وسايلمون رو جمع كنيم،شروع كردم به شمارگيري
سهون:الو
ليسا:آنيوووو،حدس بزن چيشده؟؟
سهون:چيشده
ليسا: ما داريم ميريم هاوايي
سهون:اومم خوش بگذره
ليسا:چرا سرد رفتار ميكني جناب اوه
سهون:فعلا كار دارم خدافظ
قطع كرد
اوه سهون حالت و ميگيرم گوشي رو من قطع ميكني،سهون تو اين چند سال كمكم كرد دوباره ليسا بشم كه قبل از چانيول بودم،چانيول الان ديگه برام مثل يه خاطره شده بود يه خاطره تلخ شايدم شيرين
فلش بكــ
زنگ گوشيم به صدا درومد اوف ايندفعه ديگه كي بود
ليسا:بله؟
سهون:سلام منم اوه سهون
ليسا:سلام خوبي
اوه سهون با من چيكار داره؟
سهون:ميشه همو ببينيم
ليسا:باشه
.
.
.
در كافه رو باز كردم بغل پنجره نشسته بودو داشت قهوشو ميخورد،به سمتش رفتم،بعد احوال پرسي رفتم سر اصل مطلب
ليسا:چيزي شده كه گفتي ميخواستي ببينيم؟
سهون:ليسا ميخواي من كمكت كنم؟
ليسا:براي؟
سهون:فراموش كردن چانيول
پايان فلش بكـ
آمريكا/هاوايي/هتل
بعد از گرفت هتل يه ذره تو اتاقامون استراحت كرديم،حوصلم سر رفته بود ميخواستم برم استخر لباسمو پوشيدم.تو لابي بودم كه محك خوردم به يه بدبختي
-ساري
-نوپرابلم
تا سرشو بلا كرد
ليسا:سهون!!!
*هيچ وقت دير نيست*

It is my fault Where stories live. Discover now