Part 28

466 19 0
                                    


خوابگاه بلكــ پينكــ
راوي
همه اعضا تو سالن نشسته بودن،رز داشت تلوزيون نگاه
ميكردم اما فقط از ظاهر داشت تلوزيون نگاه ميكرد
جني ساكت روي مبل دراز كشيده بود،و اما جيسو سرش
تو گوشيش بود،امروز دومين سالگرد مرگ بهترين
دوستشون بود،هيچكس نميخواست خودشو ناراحت
جلوه بده اما همشون تو دلشون اتيشي بود،نوزده مي
سال دوهزار و نوزده روزي كه ليسا از دنيا رفت اما يادش
براي همه زنده موند،همه خواستن باور كنن اما ندونستن
به مرور زمان كمكم نقش ليسا تو زندگيشون كمرنگ تر
شد،ليسا فقط يه خاطره تو مغزشون بود يه خاطره خوش
از دختر كيوتي كه هميشه همه دوسش داشتن،دختري
كه نتونست دووم بياره و از اين دنيا خودشو خلاص كرد؛
با اومدن منيجر به خوابگاه دخترا همشون خودشون و
جمع و جور كردن
منيجر:بچه ها ميدونم دلتون ميخواد برين جايگاه ياد بود
ليسا،براي همين بعد از ظهر همه افراد مشهور ميان اونجا،الانم همه طرفدارا ميرن
دخترا باشي گفتنو دوباره ياد خاطراتشون با ليسا افتادن،اما حيف كه اون خاطرات تكرار نشدني بودن؛
...
دخترا بيصبرانه منتظر بودن بعد از ظهر بودن و بالاخره صبورشون تموم شد با اومدن منيجر همه خوشحال شدن و سوار ون مشكي شدن،از دو سال قبل صندلي ليسا
كنار جني خالي بود،جني دوست صميمشو از دست داده
بود اما نميتونست هنوزم باور كنه ليسا ديگه نيس
روزخونه هان/مكان ياد بود
تو مراسم افراد مشهور زياد به چشم ميخوردن از جمله بم بم،جكسون،جي دراگون،بي ام،نائيون و بقيه اعضاي تو ايس و گات سون،تو اون جشن گروه اكسو به چشم ميخورد،اما جاي دو نفر خالي بود،لي و كاي،بلك پينك
سعي ميكرد زياد تو چشش گروه اكسو نباشن،تو اين
دوسال رابطشون با اكسو بهم ريخته بود،جيسو نتونست
با بكهيون كنار بياد،جون اعتقاد داشت همه اينا تقصير
چانيوله اما بكهيون برعكس اين قضيه و براي همين رابطه اون دو سر انجامي نداشت و از هم جدا شدن اما اين
اولين بارشون نبود ولي اخرين بارشون بود...
خبرنگارا جمع شده بودنو باديگاردا جلوشو ميگرفتن تا جلو نيان،كمكم همه داشتن از مراسم ميرفتم و گروه اكسو جز اخرين گروها بود كه داشت محل رو ترك ميكرد
خبرنگارا سوالاتشون رو شروع كردن و سوهو سعي كرد خيلي كوتاه جوابشون بده اما يه سوال بود كه يكي از خبرنگارا از چانيول پرسيد
خبرنگار:چانيول شي ايا راسته كه خانم ليسا خودكشي كردن؟شما دوست پسر سابقشون بودين حتما خبر داريد
چانيول هيچي نگفت و فقط سكوت كرد جني به چانيول نگاه كرد اون ميتونست چانيول رو درك كنه چون خودشم
حس چانيول رو داشت..
از اون طرف كاي و دختري داشت اونا رو نظاره ميكردن
-فكر ميكني اين بهترين راهه
-بهترين راه و تنها راهه كاي،ميدونم براشون سخته اما
فراموش ميكنن...
كاي شونه هاشو بالا انداخت و به صحنه رو به رو
چشم دوخت براي همه سخت بود همه هيچ چيز عوض نميشد..
اما سوالي كه تو ذهن جني و اعضاي گروه بود،يشينگ
كجاست؟
به هر حال رابطه جني و يشينگ تقريبا تموم شده بود
همه فكر ميكردن بخاطر اختلافه اما كسي نميدونست
بخاطر نااميديه،هر دوشون بخاطر يه هدف كه بهترين
دوستشون بود نا اميد شدن،اما همه سعي كردن قوي
باشن تا مرگ ليسا رو درك كنن

It is my fault Where stories live. Discover now