از ديد سهون
همه چيز باهم نابود شد همه همديگرو مقصر ميدونناما تقصيرهممون بود شايد بگيم يه اشتباه بود اما اين
اشتباه باعث مرگ يه ادم شد،هر وقت ياد كارام ميوفتم
گوشيمو بر ميدارمو اخرين پيامي كه ليسا برام فرستاده
بود رو ميخونم
*من بهت اعتماد داشتم،اما تو نابودم كردي هم تو هم چانيول،مثل اينكه من قرار نيست هيچ وقت خوشبخت باشم،مراقب خودت باش،خدا حافظ براي هميشه*
هيچ وقت اين پيامو يادم نميره لعنت به من كه پيشنهاد سوهو رو قبول كردم،اما الان پشيموني فايده ي نداره همه چيز نابود شد،ميگن وقتي يه پلي رو پشت سرت خراب ميكني ديگه نميتوني به اون پل برگردي،ديگه هيچوقت هيچي درست نميشه!!
از ديد يشينگ
واقعا دلم براش تنگ شده بود همه دل تنگي من چه فايده وقتي اون ديگه تو اين دنيا نيس،دلم ميخواست برم پيش جني،گوشيمو ورداشتم بهش زنگ زدم
جني:بله
لي:وقت داري بيام ببينمت
جني:واقعا سرمون شلوغه
و قطع كرد بعد از مرگ ليسا رابطم با جني خيلي كم رنگ
شد شايد، دو سه ماه يكبار ميديدمش اونم بزور
احساس ميكنم ادامه دادن اين رابطه باهاش بيشتر عذابش ميده،هيچكدوممون هيچ وقت ادماي سابق نميشيم
شايد اين اخر راهه،شايد بايد هممون از هم جدا شيم و
زندگي جديدي بسازيم...
از ديد بكهيون
شب پيش چانيول موندم اون رو تخت خوابيد و من رو زمين،صبح با نوري كه به چشمام خورد بيدار شدم بالا رو نگاه كردم،چانيول نبود،حتما باز رفته بدوعه بعد از مرگ ليسا عادتش شده بود تا پل هان بدوعه...
از ديد چانيول
صبح زود لباس ورزشمو پوشيدمو،از خونه زدم بيرون،اينقدر دويدم تا رسيدم به پل هان وايسادم
چانيول:چراااااااا؟؟؟
داد زدم،هيچكس اونجا نبود،ديگه نميتونم اين وضعيت رو تحمل كنم اگه ليسا نميمرد اين اتفاقا نميفتاد،نميدونم چرا دارم نفس ميكشم،اما بكهيون راست ميگه من بايد فراموش كنم همه چيزو از اول زندگيمو بساز،درسته
هيچ وقت جنازه ليسا پيدا نشد،اما اون مرده من بايد اينو
قبول كنم چه بخوام چه نخوام اون ديگه تو اين دنيا نيس
منم بايد به زندگي خودم ادامه بدم،براي هزارمين باره كه اين تصميمو ميگيرم،ميدونم باز شكست ميخورم
از ديد كاي
چانيول از بيرون برگشته بود،از همه جا رو سكوت فرا
گرفته بود،خسته شدم از اينقدر سكوت،كاشك هيچ وقت
اينطوري نميشد
...
كمكم شب شد تقريبا ساعت يك شب بود همه تو اتاقاشون بودن تظاهر ميكردن خوابن،اما همه بيدار بودن
با صداي گوشيم به خودم اومدم
-كمكمممم كننننننن ميترسمممممم
+چيشده،الو الووووو،جواب بدههه
و قطع شد...
لعنتي يعني چه اتفاقي افتاده؟؟؟
YOU ARE READING
It is my fault
Romanceشاید سخت باشه،دیدن خوشبختی کسایی که بهت اسیب رسوندن اما دارن زندگیشونو میکنن؛خیلی بده نتونی خودتو خلاص کنی،بخاطر اونای که دوست دارن،اما ی روز همه ی ما ناامید میشیم از خودمون،از دنیا،از اطرافیانمون اون موقعیت که دیگه عشق اول ادمم نمیتونه همه چیزو در...