Part 1

2.1K 89 6
                                    

با ریتم اهنگ بدنش رو به نرمی تکون میداد
بیشتر روی حرکات دست و پاهاش کار میکرد تا سینه و شکم و باسن
بعد چندیدن دقیقه بخاطر خستگی زیاد ایستاد
سینش بخاطر ضربان تند قلبش و نفس نفس زدنش همش بالا و پایین میشد
اروم اروم به سمت بطری ابش رفت و اون رو برداشت ...
یه نفس عمیق کشید و کمی از ابش نوشید
وقتی که نفسهاش کمی منظم تر شد روبه اینه ایستاد ...
به چشمای قرمزش خیره شد و خاطرات مبهمی توی ذهنش اومد
فلش بک

معشوقش و یه دختر غریبه در حال بوسیدن هم

تو چطور تونستی
_ متاسفم
با گفتن متاسفم تو ، چیزی درست نمیشه
_ پس بهتره جدا شیم ...

در حالی که چشماش پر بود زیر بارون میدوید
اون پسر بی رحم
من رو ، ول کرد ، اون منو ترک کرد ...

پایان فلش بک

سرشو تکون داد تا افکارش از ذهنش برن بیرون
اروم برگشت که جنی رو روبروی در دید ...
اوه ، جنی ، چی شده ، چرا اومدی اینجا ؟
_ اوم ، لیسا ، قراره یه کاراموز جدید بیارن ، برای گروه ما ...
کاراموز !!!
_ اوهوم ...
به دختر مو نارنجی روبروشون خیره بودن
خودشو خم کرد
_ انیو ، من پارک چه یونگ هستم ، میتونید رز صدام کمید ، از استرالیا میام
و خودشو خم کرد
لیسا با شنیدن اسم پارک تخم کمرنگی کرد
جنی بلند شد : به گروه خوش اومدی رز ، و با اون دختر دست داد
لیسا هم بلند شد و با لبخند مصنوعی روبه اون دختر گفت : خوشبختم ...
و با هم به سردی دست دادن
جنی ، بهتره بریم برای جشن فردا شب خرید کنیم
رز : جشن !!!
بله ، مشاور جانگ گفت برای گروه هاست ، اما چون شما بهترین کاراموز های کمپانی هستید بیاید ...
رز : اوه مای گاد ، پس باید زودتر اماده بشیم
جنی : اوهوم

فردا شب / سئول / گنگنام / هتل پرنده سرخ

هزاران دختر و پسر اونجا بودن
گروه های معروف و فوق العاده
جنی : راستی دخترا قراره فردا شب یه کاراموز جدید دیگه هم بیاد
لیسا : چی !!!
_ یه کاراموز دیگه ...
لیسا صورتش رو چرخوند که ناگهان نگاهش روی پسر قد بلند روبروش خشک شد
با چشمهای متعجب و پر از اب به اون پسر خیره بود

چ ... چا ... چانیول !!!
احساس میکرد قلبش از حرکت ایستاده
به پسری که مشغول خندیدن با دوستانش بود خیره شد ...
اما ... اون که توی ... اس امه ... اینجا چی میخواد !!!
ناگهان دید یک دختر با موهای بلند و قهوه ای از گردن چانیول اویزون شد
و چانیول هم متقابل اونو گرفت بغل ، بعد چند لحظه چهره دختری معصوم و بسیار زیبا روبروی چشمهاش نمایان شد ...
پس هنوزم ، یه عوضی هستی ...
پشتشو به اون پسر کرد و تا اخر مهمونی فقط قصه زندگی خودش و چانیول رو برای جنی تعریف کرد و دیگه هیچ چیزی نگفت ...
_ اوه ، واقعا متاسفم لیسا ، اون عوضی چطور اما خب من ، بهش نکفته بودم عاشقش شدم ، اون فقط به من گفت خوش تیپم و میخواد باهام واسه تفریح دوست شه ، و منم قبول کردم
_ اما لیسا ، خب وقتی موضوع اینه تو نباید از چانیول انتظاری داشته باشی ...
اینم درسته جنی
و سرش رو انداخت پایین
واقعا به داشتن چنین دوستی افتخار میکرد

* * *

به مربی رقصشون خیره شدن
_ خب بچه ها ، از امروز میخوایم کلاسا رو شروع کنیم ، و اخرین همگروهیتونم معرفی کنیم
_ جیسو جان ، بیا داخل
ناگهان دختری زیبا با اندامی کشیده و زیبا مثل خودشون جلوی اونها ظاهر شد
لیسا با دیدن دختر چشمهاش گشاد شد
_ کیم جیسو هستم ، امیدوارم مفید باشم
و خودش رو خم کرد
چشمهای لیسا باز مونده بود
این دختر که چانیول رو گرفت بغل ، همگروهی منه !!!

ادامه دارد ....

It is my fault Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz