Unedited
دقت کردی گاهی وقتی میخوای یه چیزی بنویسی. اینقدر به یه کاغذ یا یه صفحهی خالی زل میزنی که خسته شی.
اون موقع اونقدر ذهنت پره که حتی کلمات هم دیگه نمیتونن چیزی رو توصیف کنن.
ذهن زین الان همون کاغذ سفیده. کاغذ سفیدی که پره، اما بازم خالیه.
میدونست برگشتن قراره خیلی از خاطراتو براش مرور کنه. اما اون نمیتونست خانوداشو توی خطر بندازه.
زین دستی روی صورتش کشید و از روی تختش بلند شد و به سمت طبقهی پایین رفت تا صبحونه بخوره.
همونطوری که لیام قول داده بود، زیاد توی دیدش نبود. از وقتی که زین برگشته فقط اونو توی اتاق بچشون دید.
بعد از اون هیچ اثری از لیام نبود. مثل این بود که توی این خونه هیچ لیام پینی وجود نداره. اگه بوی خون لیام توی اتاقش نمیموند زین فکر میکرد اون رفته.
زین به طبقهی پایین رفت و سر صندلی همیشگیش نشست. صبح بخیر آرومی گفت و خودشو مشغول صبحونه کرد.
این عجیب بود که نایل و لویی هم سر میز ساکت بودن.
_خب؟
مایکل رو به دوتا پسراش کرد و پرسید. لویی و نایل بهم نگاه کردن و بعد به پدرشون.
_کی نوهم رو از اون حرومزاده میگیرید
و غذا تو گلوی لورا گیر کرد و همینطور زین. اونا هیچوقت ندیده بودن مایکل فحش بده.
_ما... ما داریم روش کار میکنیم
_نیاز هست منم دست به کار بشم؟
مایکل گفت و شروع کرد به بریدن غذاش. بعد رو کرد به زین و گفت.
_اونا واقعا دارن تلاش میکنن؟
_هرکاری میکنیم تا اون برگرده، آقای پین
مایکل سری تکون داد و یه تیکه از غذاش رو توی دهنش گذاشت و شروع کرد به جویدنش.
تونی دستشو روی سینهی لخت لیام کشید و نیشخندی زد.
_کی میخوای این بازی رو تموم کنی لیام؟
_وقتی که بهم بگی برای چی دخترمو دزدیدی
تونی با چشمای آبی زیباش به لیام زل زد.
_ای کاش میتونستم بهت بگم... اما من نمیتونن
_تو مریضی
_من فقط خیلی دوست دارم لیام
_اگه دوسم داشتی هیچوقت دخترمو نمیدزدیدی
لیام گفت و تونی رو پس زد. از روی تخت بلند شد و تیشرتشو پوشید.
_تو نمیتونی منو درک کنی لیام. من برای کارم دلیل دارم
_پس یه دلیل خوب بیار که الان نزنم بکشمت
DU LIEST GERADE
fool for you(book2&3) (ziam)
Fanfictionاونا تا ابد به خوبی و خوشی زندگی کردن اما به این آسونی هام نبود