گمشده

2.2K 412 272
                                    

Unedited

_زین آروم باش

_آروم باشم؟ تیلور گم شده لیام تا حالا به همه زنگ زدیم. حتی به‌ کودی اما اون هیچ‌ جا نیست

_ما پیداش میکنیم عزیزم ششش

لیام گفت و زینی رو که داشت گریه میکرد بغل کرد.

_من فقط نمی‌تونم دوباره از دستش بدم

_ما قرار نیست از دستش بدیم

لیام گفت و‌ زین رو‌بیشتر به خودش فشار داد.‌

_شما به دوستاش زنگ زدین؟

لورا پیشنهاد داد.

_کدوشون؟

_همشون

لیام و زین یه نگاه بهم کردن. چرا به فکر خودشون‌ نرسیده بود.

_بریم

_فکر‌ کردی کجا داری میای؟

لیام جلوی زین رو‌ گرفت تا جای نیاد. زین هرچقدرم‌ خواست از کنارش رد بشه نتونست.

_باهات میام

_اینجا بمون و یکم استراحت کن باشه؟ من و‌ لورا ترتیبشو می‌دیم

_لیام دختر من اون بیرون گم شده و من تا وقتی پیداش کنم آروم نمیشم و استراحت نمیکنم. پس بریم

لیام یا تعجب به سر تا پای زین عصبانی نگاه کرد. یه قدم از ترسش عقب رفت و سرشو تکون داد.

_خیلی خب باهم میریم








صدای زنگ‌ خونه اومد و میسن درو باز کرد. با دیدن  اون دوتا پشت در سر تا پاشون رو نگاه کرد.

لویی و هری وقتی دیدن میسن همینجوری بهشون زل زده جلوی صورتش بشکن زدند.

_اوه بله... چطوری میتونم کمکتون کنم؟

_تو میسنی؟

_بله... بله و شما؟

_من لوییم، عمو‌ی تیلور و این هریه، شوهرم

لویی روی کلمه‌ی شوهر تاکید کرد و میسن سری تکون داد‌.

_اومدیم بپرسیم که اون اینجا نیست؟

_تی؟ اوه نه اون مستقیم اومد خونه. چطور مگه؟ اتفاقی افتاده؟

میسن گفت پ از چهارچوب در بیرون اومد. لویی و هری یه نگاهی بهم کردن و هری یه نفس عمیق کشید.

_اون گم شده

_گم شده؟ مگه جاسویچیه که گم شه

با نگاه ترسناک لویی کیسن دوباره رفت توی خونه‌شون و آب دهنشو قورت داد.

_من از مدرسه به بعد ندیدمش. اگر چیزی شد بهم خبر بدین

_خدافظ

fool for you(book2&3) (ziam)Where stories live. Discover now