Unedited
زین پاشو توی منطقهی گرگ ها گذاشت. اون دیگه راحت میتونست اونجا رفت و آمد کنه اما این دلیل نمیشه که گرگا بهش چشم غره نرن.
اونا فقط به حرف آلفاشون گوش دادن و این تنها دلیلیه که زین توی منطقهی گرگینه هاست.
_زین
کودی با خوشحالی گفت و با یه آغوش گرم و کوتاه از زین استقبال کرد و اونو به سمت خونهی خودش برد.
_انتظار نداشتم ببینمت
_فقط اومدم سر بزنم
_خوبه، چون تو ناهار رو میمونی، یک هفتهی دیگه ماه کامله و ما تا وقت داریم جشن میگیریم
کودی توضیح داد و زین لبخندی زد. توی خونه نگاهش به یه نامه آشنا افتاد و وفتی کودی رد نگاهشو گرفت، نامه رو از روی تخت برداشت.
_دعوتنامهی جشنه
_جشن؟
_نمیدونم. پین ها دوباره یه جشن راه انداخت بخاطر برگشتن، دوستشون. اگه اشتباه نکنم
زین دستشو کنار بدنش مشت کرد و یه نفس عمیق کشید.
_فکر نکنم برم
کودی گفت.
_چرا نه؟
_خب، من همراه ندارم و... اونجا پر از خونآشامه
_من میتونم باهات بیام
زین یهویی گفت و خودشم از حرفش تعجب کرد. اون چرا باید دوباره به یه مهمونی دیگه توی اون کاخ بره؟ سوال مهم تر، چرا اهمیت میده؟
_باشه، فردا ساعت هفت میام دنبالت
زینم در جواب سری تکون داد.
بعد از اینکه ناهارو با گرگا خورد. از محوطشون بیرون رفت و توی راه. صدای پای کسی رو حسکرد.
به دور و اطرافش نگاه کرد اما کسی نبود. با این حال میتونست حس کنه کسی اونجاست.
_پس با گرگا رابطهی خوبی داری
تونی از پشت یه درخت بیرون اومد و گفت و زین، اون با دیدن اون تنفرش از قبلم بیشتر شد.
_فک نکنم به تو ربطی داشته باشه
تونی پوزخند تمسخر آمیزی زد ودوباره سر تا پای زینو زیر نظر گرفت.
_برام جالبه که لیام چطوری ازت خوشش میومد
_منظورت چیه؟
_تو خوبی زین، اما هیچوقت من نمیشی
زین چشماش رو برای تونی تنگ کرد. پسر چشمایی که غرور از نیشخندش میبارید.
_من تو نیستم
_درسته زین، تو هیچوقت نمیتونی جای منو برای اون پر کنی
KAMU SEDANG MEMBACA
fool for you(book2&3) (ziam)
Fiksi Penggemarاونا تا ابد به خوبی و خوشی زندگی کردن اما به این آسونی هام نبود