جشن

3.7K 623 675
                                    

Unedited

زین پاشو توی منطقه‌ی گرگ ها گذاشت. اون دیگه راحت میتونست اونجا رفت و آمد کنه اما این دلیل نمیشه که گرگا بهش چشم غره نرن.

اونا فقط به حرف آلفاشون گوش دادن و این تنها دلیلیه که زین توی منطقه‌ی گرگینه هاست.

_زین

کودی با خوشحالی گفت و با یه آغوش گرم و کوتاه از زین استقبال کرد و اونو به سمت خونه‌ی خودش برد.

_انتظار نداشتم ببینمت

_فقط اومدم سر بزنم

_خوبه، چون تو ناهار رو میمونی، یک هفته‌ی دیگه ماه کامله و ما تا وقت داریم جشن میگیریم

کودی توضیح داد و زین لبخندی زد. توی خونه نگاهش به یه نامه آشنا افتاد و وفتی کودی رد نگاهشو گرفت، نامه رو از روی تخت برداشت.

_دعوتنامه‌ی جشنه

_جشن؟

_نمیدونم. پین ها دوباره یه جشن راه انداخت بخاطر برگشتن، دوستشون. اگه اشتباه نکنم

زین دستشو کنار بدنش مشت کرد و یه نفس عمیق کشید.

_فکر نکنم برم

کودی گفت.

_چرا نه؟

_خب، من همراه ندارم و... اونجا پر از خون‌آشامه

_من میتونم باهات بیام

زین یهویی گفت و خودشم از حرفش تعجب کرد. اون چرا باید دوباره به یه مهمونی دیگه توی اون کاخ بره؟ سوال مهم تر، چرا اهمیت میده؟

_باشه، فردا ساعت هفت میام دنبالت

زینم در جواب سری تکون داد.

بعد از اینکه ناهارو با گرگا خورد. از محوطشون بیرون رفت و توی راه. صدای پای کسی رو حس‌کرد.

به دور و اطرافش نگاه کرد اما کسی نبود. با این حال میتونست حس‌ کنه کسی اونجاست.

_پس با گرگا رابطه‌ی خوبی داری

تونی از پشت یه درخت بیرون اومد و گفت و زین، اون با دیدن اون تنفرش از قبلم بیشتر شد.

_فک نکنم به تو ربطی داشته باشه

تونی پوزخند تمسخر آمیزی زد و‌دوباره سر تا پای زینو زیر نظر گرفت.

_برام‌ جالبه که لیام چطوری ازت خوشش میومد

_منظورت چیه؟

_تو خوبی زین، اما هیچوقت من نمیشی

زین چشماش رو برای تونی تنگ کرد. پسر چشمایی که غرور از نیشخندش میبارید.

_من تو نیستم

_درسته زین، تو هیچوقت نمی‌تونی جای منو برای اون پر‌ کنی

fool for you(book2&3) (ziam)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang