Chapter 6

4.2K 942 83
                                    

شایدم هنوز خواب بود... دستش رو بالا اورد و نیشگون محکمی از خودش گرفت اما با وجود اینکه یه اخ بلند گفت و خیلی هم دردش گرفت اما تو تختش بیدار نشد.

هیچ راهی وجود نداشت که یه ادم غریبه بدونه زیر سقف خونه اش با اون سگ چی گذشته و هیچ راهی هم وجود نداشت که یه غریبه رندوم یه زخم درست شبیه اون سگ داشته باشه...

این دیگه چه جادوگری ای بود؟

-مَستر...

-ساکت باش!

به سرعت و وحشت زده گفت و پسر روبروش لب هاش رو به هم چسبوند و روی هم فشارشون داد و بکهیون به قیافه مضحکش که انگار سعی داشت جلوی سر ریز شدن کلمات از دهنش رو بگیره خیره شد.

چند لحظه فقط خیره خیره نگاهش کرد... و بعد یه دفعه از جا پرید.

-باید هیونگ رو خبر کنم... من نمیدونم...

راه افتاد سمت در اشپزخونه و با صدای قدم هایی که تا هال دنبالش کردن فهمید اون پسر هم همراهش اومده. پتوی مسافرتیش رو از روی مبل قاپید و پرت کرد بغل پسره.

-بپوشون خودتو... چشم های معصومم داره به فاک میره!

پسره با گیجی مشغول ور رفتن با پتو شد و بکهیون که داشت شماره میگرفت عاقل اندر سفیه چند لحظه نگاهش کرد و بعد هوفی کشید و گوشی رو پایین اورد و روی مبل انداخت و رفت سمتش.

پتو رو از بین دستای پسر روبروش بیرون کشید و بعد چشم هاش رو بست و اون رو دور کمر پسر قد بلند انداخت و بعد همون جوری چشم بسته در حالی که تو دلش داشت به زمین و زمان فحش میداد گره اش زد.

به محض اینکه چشم هاش باز شد و نگاهش به شرایط مضحک ادم روبروش افتاد نتونست جلوی خودش رو بگیره و صدای

خنده اش بالا رفت که با حلقه شدن دست های اون پسر دور بدنش و دوباره فاصله گرفتن پاهاش از زمین خنده اش تو گلوش خشک شد.

-مستر خیلی گرم و نرم و خوشمزه اس...

پسره با یه حالت رویایی گفت و بعد موهای بکهیون رو بو کرد و بکهیون با لنگ هایی که چندین سانتی متر از زمین فاصله داشتن رو هوا خشکش زد. خدایا این دیگه چه وضعی بود؟؟؟با این رفتار خل وضعانه داشت واقعا ایمان میاورد که این ادم همون سگ اویزونه.

-بذارم زمین!

با لکنت گفت و تکون بی جونی به خودش داد. حس میکرد حتی ماهیچه هاش هم شوکه شدن و نمیشه ازشون استفاده کرد.

-مستر یودا رو یاد غذا میندازه و باعث میشه اب دهنش سرازیر شه...

چشم های بکهیون طوری گشاد شد که کم مونده بود از کاسه سرش به بیرون بپره. حالا دیگه داشت میترسید. مسلما دلش نمیخواست علت مرگش "خورده شدن توسط سگی که به انسان تبدیل شده" باشه!

One Big Miracle🐺 [ Book #2 of Miracle series☄ ]Where stories live. Discover now