_ اوه نایل زنگ میزنن...فکر کنم صفا چیزی جا گذاشته...بعدا بهت زنگ میزنم...
نایل: باشه پسر، فعلا....
گوشی رو قطع میکنم و از تختم میام بیرون تا سریع برم درو باز کنم....
_صفا مگه بهت نگف.....
لی: سلام همسرِ فراریِ من....
شوک میشم وقتی میبینمش ...تمام احساسات بدو خوبم دوباره میاد سراغم...حس خوبم برای دوباره دیدنش بعد یه هفته ....و حس بدم بخاطر چهره سردو بی حسش.....فکر کنم دیگه نسبت به درِ خونه فوبیا پیدا کردم....هر وقت در یه جایی رو باز کردم یه بلایی سر من نازل شد...لعنتی این یه دفعه از کجا پیداش شد.... واقعا دیگه ترسمو نمیتونم پنهان کنم...
میخوام سریع درو ببندم که با دستش میگیرش و هولش میده میاد تو و با پاش درو میبنده......
بخاطر صدای بلندش کمی از جا میپررم...لی: زین کارت خیلی زشت بود بِیب...
آروم آروم میرم عقب...و با ترس نگاش میکنم...لعنتی من اون شبو هنوزم نتونستم فراموش کنم...حرفاش...کاراش...درد جسمیم....حال بد قلبم....
درسته که از همه لحاظ شکستم...ولی نباید نشون بدم ..._ برو بیرون لیااااام....
برا چی اومددی؟؟همون طور که آروم داره آستیناشو بالا میزنه و نگاهش به اوناس میگه
لی: برو وسایلتو جمع کن میریم خونه...
انقدر عقب میرم تا پشتم میخوره به ستون...
درحالی سعی میکنم جلوی لرزش صدامو بگیرم با لحن تخس همیشگیم میگم...
_ نمیخوااام...من تو اون خونه لعنتی تو نِ می یااااام...
با قدمای آرومی میاد سمتم....
لی : زین عزیزم تو یه هفتس خونه نیومدی ..حواست هست؟؟
حالممم ازین عزیزم گفتناش بهم میخوره که بجز حس ترس هیچ حسِ شیرینی نمیتونی ازش بگیری....
_ لیاام خواهش میکنم برو...
با لحن درموندهای میگم...
دست شو میکنه تو جیب شلوارش و بهم نزدیک میشه...منم عقب رفتنو تموم میکنمو با استرس به چهره سرد و جدیش نگاه میکنم....
لی: قهر بسه پسر خوب ...میریم خونه!!
"میریم خونه" رو با لحن ترسناکی میگه
_ من نمیخوام برگردم...
میاد جلوتر و با همون چشمای مجهول و بی حسش که هیچ نمیتونم ازش سر در بیارم نگاهم میکنه....دستشو به حالت نوازش رو بازوم میکشه و با صدای آرومی میگه...
لی: زین تو که نمیخوای منو عصبی کنی...میخوای؟؟؟
این آرامش آزار دهندشو دوست ندارم....
دستشو از بازوم جدا میکنم...و با قدمای تندی ازش دور میشم و میرم سمت دیگه خونه...
YOU ARE READING
Crazy in Love [Z.M,L.S]
Fanfiction_ نشستم کنار پنجره، سیگارم رو روشن کردم و رفتنش رو دیدم.. + بعدش رفتی دنبالش؟ _ نه ، یه پاکت سیگار کشیدم ، گفتم شاید برگرده.. + بعدش چی؟ رفتی دنبالش؟ _ نه رفتم همه عکس هاش رو جمع کردم... + سوزوندی؟ _ نه، گذاشتم تو انبار.. + چرا نسوزوندی؟ _ دیوونه شد...