👆👆👆
سلاااام عزیزای دل❤اول قبل از شروع پارت جدید میخواستم از تک تکتون تشکرررر کنم😍...
خوشحالم که خوشتون اومده...امیدوارم از این به بعدم فنفیکو حمایتتت کنیددد..عاشقتووونم❤💛
________________
بی هدف به نقطهای خیره شده بود و با پاش رو زمین ضرب گرفته بود...
هنوزم نتونسته بود با این موضوع کنار بیاد و مطمئن بود که یه جای کار میلنگه...با تکون خوردن دستی جلوی صورتش به خودش اومد..
زین: هی نایل شنیدی چی گفتم...!!؟؟نایل که ذهنش درگیر تر از این بود که بخواد جواب زینو بده با کلافگی گفت
نایل: نه زین نه...همین که گفتم...
زین که دلیل این همه مخالفت نایلو نمیفهمید... با حرص دندوناشو رو هم فشار دادو گفت
زین: یعنییی چی نههه!!...اون داره به ما لطف میکنه...اون بدون هیچ چشم داشتی داره ما رو یه جورایی از اینجایی که هستیم بالاتر میکشه...مشکل لعنتی تو چیه!!؟
نایل که این حرفا رو از صبح که اومده بود بالای صدبار شنیده بود بی حوصله نگاهی بهش انداخت واقعا دلیل این همه اصرارو نمیفهمید...
نایل: تمومش کن زین...یه خورده فکرتو به کار بگیرر آخه کدوم آدم عاقلی همچین کاری میکنه...اون چه نیازی به ما داره!!...برای چی باید طراحی کالکشنشو به اسم ما بده بیرون در صورتی که ما هیچ دخالتی توش نداشتیم؟!!!...
نه...احمق ترین آدمم همچین حماقتی نمیکنه اگه ریگی به کفشش نباشه..!
زین نفسشو با حرص داد بیرون و واقعا هیچ ایدهای نداشت که چطور باید نایل رو قانع کنه
اون هنوز مارک رو نشناخته بود و دلیل تمام این شکای بی موردش همین بود..
حالا این به این معنی نیست که زین کاملا بهش شناخت داشته باشه...ولی یه حسی تو دلش میگفت میتونه بهش اعتماد کنه...نایل فقط بعضی وقتا زیادی سخت گیر میشد...
زین: اون داره لطفشو با این کار بهمون نشون میده...در ضمن این قرارداد دوسالس...سال دیگه تمامو کمال به عهده خودمونه...
نایل: ما نیازی به دلسوزیو لطف دیگران نداررریم زین...ما از همون اول روی پای خودمون وایسادیم و از این به بعدم همینه...قرار نیست چیزی تغییررر کنه...
واقعاا این همه اصرارت برای چیه زین؟!...تو خودت چطور راضی شدی همچین چیزی رو قبول کنی!!!به وضوح میتونست ببینه که کم کم داره عصبی میشه...
نایل به ندرت پیش میومد که باهاش توی مسئلهای مخالفت کنه و اگر هم پیش میومد آخر سر تسلیم حرفای زین میشد...و این واقعا براش تازگی داشت..
YOU ARE READING
Crazy in Love [Z.M,L.S]
Fanfiction_ نشستم کنار پنجره، سیگارم رو روشن کردم و رفتنش رو دیدم.. + بعدش رفتی دنبالش؟ _ نه ، یه پاکت سیگار کشیدم ، گفتم شاید برگرده.. + بعدش چی؟ رفتی دنبالش؟ _ نه رفتم همه عکس هاش رو جمع کردم... + سوزوندی؟ _ نه، گذاشتم تو انبار.. + چرا نسوزوندی؟ _ دیوونه شد...