با دیدن اون پسره ناخداگاه دستمو دور کمرِ زین که داشت سمت اون میرفت حلقه کردم و به خودم نزدیکترش کردم...زین: هری؟؟
بدون توجه به اون پسرره سرمو بردم جلوتر کنار گوشش...
_ یادت رفت چی بهت گفتم؟؟...از کنار من جم نمیخوری زین ...
هری: نترس نمیخورمش پین...
نگاهی بهش میندازم...
میخوام یه جواب کوبنده بهش بدم که زودتر از من زین به حرف میادزین: اممم...هری تو برو منم چند دقیقه دیگه میام پیشت رفیق
سری تکون میده و میره...
زین : نمیتونی کمی مودبانه برخورد کنی؟؟
سنگینی نگاهِ چند نفرو رو خودمون احساس میکنم...سعی میکنم لبخند بزنم....
_ فقط یه امشبو با من لجبازی نکن...تو اصلا ازون پسره نکبت چی میدونی؟؟؟
تقریبا عصبی میشه و کمرشو از حلقه دستم آزاد میکنه...
_ تو چی میدونی ازش که این جوری میگی!!...من هر کار که بخوام میکنم..
اینو میگه و ازم جدا میشه...
دستی به صورتم میکشم
+ سلااام طراح جوان...خیلی خوش اومدی...دیر اومدی پسر!!
توجهم سمت صدایی که اسممو گفت جلب میشه...
_ اوه جناب اِستیوِنس خوشحالم از دیدنتون...
________________
اینجا همه عاشق کالکشن زمستونی "لورن" شدن....بعد از معرفی شدنم به عنوان طراح و سخنرانی کوتاهم راجع به "امرالد" تا الان حدود 10تا از نمایندههای برندای مختلف اومدن و با هم حرف زدیم و وقت ملاقات ازم گرفتن...این عالیه واقعا همه چی داره اون جور که میخوام پیش میره...
صدای آهنگی که داره پخش میشه کر کنندس و باعث میشه کمی درد تو سرم احساس کنم...
نگاهم میوفته به زین که کنار استایلز وایساده و از خندهی زیاد اشک تو چشماااش جمع شده... میتونم نگاهایی که روشه رو حس کنم...درسته هیچ حسی نسبت بهش ندارم ولی نمیتونم منکر این بشم که امشب چقدررر هات شده...
متنفرررم ازین که هیچ وقت به حررف من گوش نمیده...انقدر ساده و احمقه که گول هر کسی رو میخوره...مطمئنا نمیدونه استایلز یه عوضیه!!..
الانم به جای اینکه کنار من باشه رفته با اون مرتیکه احمق لاس بزنه...همین طور دارم از درون حرص میخورم که صدای یک نفر منو به خودم میاره...
+ اوه خیلی دیرر کردم؟؟
نگاهی به ظاهر آشفتش میندازم...
_ تو اینجا چی کار میکنی؟؟...بهت گفتم که لازم نیست بیای
دستی تو موهاش میکشه تا مثلا کمی مرتبشون کنه..
+ بالاخره که باید به عنوان شریکو وکیلت کنارت باشم رفیق...
YOU ARE READING
Crazy in Love [Z.M,L.S]
Fanfiction_ نشستم کنار پنجره، سیگارم رو روشن کردم و رفتنش رو دیدم.. + بعدش رفتی دنبالش؟ _ نه ، یه پاکت سیگار کشیدم ، گفتم شاید برگرده.. + بعدش چی؟ رفتی دنبالش؟ _ نه رفتم همه عکس هاش رو جمع کردم... + سوزوندی؟ _ نه، گذاشتم تو انبار.. + چرا نسوزوندی؟ _ دیوونه شد...