+ بسههه دیگهه انقدررر نخورر زین
_ دست از سرم بردار لویی...
توام شدی اون؟؟با صدای گوشیش نفس حرصی میکشه و میره...میدونم تا منو ازین جا نبره خونه ول کن نیست...
ولی کی گفته که من قراره برگردم خونه؟؟
شاید دیگه باید برمو پشت سرمَم نگاه نکنم...
آخه منِ لعنتی دلمو به چی خوش کردم؟؟؟...
اخلاق خوشِش؟؟؟...
مهربونیاش؟؟...به چی آخه!!!
شاید باید به حرف نایل گوش بدم...
آره باید جدا بشم...
آخه کدوم آدم عاقلی با همچین آدمی میتونه زندگی کنه؟؟...
کسی که یه دیکتاتوره تمام عیاره...کسی که انگار از عشقو محبت چیزی سرش نمیشه...هرچقدر که در برابرش حرف گوشکن تر باشی انتظارات بیشتری ازت داره...
هر چقدرم که سرکشی کنی دربرابر حرفاااش با تهدیداش تمام تنِتو میلرزونه...و اگه ناخواسته هم کار اشتباهی انجام بدی محکوم به هرزه بودن میشی...شاتی که تو دستمه رو سرمیکشم و میکوبونمش رو میز...اشکایی که صورتمو خیس کردنو با حرص پاکشون میکنم...
نه دیگه نه....دیگه بخاطرت گریه نمیکنم لیام پین...لو: زین دیگه باید بریم...لیام تا الان صد بار زنگ زده
با حالت عصبی چنگ میزنم تو موهام...
_ قدر شِتم برام ارزش نداره...به جهنم که زنگ زده...انقدر زنگ بزنههه تا بمیررره...
اینو میگم ولی اینو نمیتونم انکار کنم که اگه بمیره میمیرم...
لو :زین هی میخوام نپرسم ولی نمیشه... تو چت شد یهو؟...چرا یهو از اونجا زدی بیرووون؟؟
به بارمن اشاره میکنم که شاتمو پر کنه...
_لویی من واقعا ازت معذرت میخوام....ولی نمیتونستم جلو اون همه دوربین برم تاکسی بگیرم
دستشو به حالت نوازش رو کمرم میکشه...
لو: تو، تو هر زمانو هر مکانی میتونی روی من حساب کنی ..لازم نیست معذرت خواهی کنی...فقط چرا یهو به هم ریختی؟...
دست دیگه شو میکشه رو صورتم که هنوز کمی بخاطر اشکام خیسه..
لو: چرا گریه میکنی؟...
با بغض نگاهش میکنم...
"فلش بک"
[ لیام : کجااا؟
با حرص چشمامو میچرخونم...
_میرم یه چیزی کوفت کنم...گلوم خشک شده
اینو میگم و با سرعت از پیشش میرم...
هری معلوم نیست کجا غیبش زد...لوییم که همین طور...لیامَم که امشب انگار از دنده چپ بلند شده اصلا نمیشه باهاش حرف زد...درسته که سرِ دیر اومدنم به خونه کمی زیاده روی کردم ولی اون حق نداره با من مثل بَردش رفتار کنه...
نگاهم میره سمت زوجایی که با موسیقی لایتی که داره پخش میشه میرقصن...آهی از سر حسرت میکشم...
YOU ARE READING
Crazy in Love [Z.M,L.S]
Fanfiction_ نشستم کنار پنجره، سیگارم رو روشن کردم و رفتنش رو دیدم.. + بعدش رفتی دنبالش؟ _ نه ، یه پاکت سیگار کشیدم ، گفتم شاید برگرده.. + بعدش چی؟ رفتی دنبالش؟ _ نه رفتم همه عکس هاش رو جمع کردم... + سوزوندی؟ _ نه، گذاشتم تو انبار.. + چرا نسوزوندی؟ _ دیوونه شد...