های گایز
من سیذارتام و یه فیک جدید براتون آوردم.
من تا حالا طنز ننوشتم و این اولین کار طنزمه. بخاطر همین یکی از دوستام توش بهم کمک میکنه و ادیت میزنه.
به هر حال، امیدوارم ازش خوشتون بیاد♡
[ 9 مهر 1398 ]
○○○
"هی کله تخم مرغیِ جنده، این قرار بود فقط یه اردوی ساده برای تمرین تیراندازی و شکار باشه نه انتقام گرفتن ازم بخاطر زدنِ مخِ دوس دخترت!"
لویی شاخه ی درخت رو از جلوی چشماش کنار زد اما شاخه دوباره برگشت سر جاش و محکم به پیشونیش خورد. با عصبانیت شاخه رو شکست و سریع به نایل نزدیک شد. با حرص لگدی به پاش کوبوند که باعث شد نایل از درد به پاش چنگ بزنه و نقشه از دستش سُر بخوره و تو گِل های خیس اطرافشون بیوفته.
چشمای لویی گرد شد و با وحشت خم شد تا هر چه سریع تر نقشه رو بلند کنه که خیس نشه ولی دیگه برای اینکار دیر شده بود.
"وات د هل، هوران؟! همین الان تنها وسیله ی نجاتمون رو نابود کردی!"نایل با عصبانیت درست به همونجایی که لویی لگد زده بود کوبید و نقشه از دست لویی تو گِل ها افتاد، حالا نوبت اون بود که پاشو بلند کنه و از درد بهش چنگ بزنه.
"دیدی؟ این کاریه که وقتی یه دیک هد می کوبونه تو پات، تو ناخواسته انجام میدی، پس درواقع این تویی که نقشمونو نابود کردی!!! هرچند، فایده ای هم نداشت!""منظور فاکیت از 'فایده ای نداشت' چیه؟"
لویی درد پاش رو فراموش کرد و شوکه به نایل زل زد.نایل دست پاچه شد و روشو به یه سمت دیگه برگردوند. آروم از لویی فاصله گرفت و پس کله اشو خاروند.
"لویی...""نایل...؟"
لحن هشدار دهنده ی لویی ضربان قلب نایل رو بالا برد."جیزز...تو منو میکشی!"
نایل با درموندگی گفت و لویی به اندازه ای دوستش رو میشناخت که بدونه این یعنی هردوشون به فاک رفتن!" و دلیل این قتل چیه؟"
لویی شاخه ای که شکونده بود رو برداشت و یه قدم به نایل نزدیک شد." ببین من واقعا نمی خواستم همچین کاری کنم. فقط راهو گم کردم و مجبور شدم یه دروغِ کوچولو بگم..."
نایل آب دهنشو قورت داد و به چهره ی لویی که هر لحظه بیشتر قرمز میشد نگاه کرد. اما با دیدن نگاهِ کشنده ی تو چشماش سریع سرشو پایین انداخت."دقیقا چه گهی خوردی؟"
لویی مثل آتشفشانی که چیزی به فورانش نمونده بود، غرید و چوب رو تو دستش فشار داد." خب تو درواقع وقتی توی ماشین خوابت برد ۶ ساعت خوابیدی نه ۳ ساعت، من راهو گم کردم و وقتی سر راه این جنگلو دیدم واردش شدم."
نایل سرشو پایین انداخت و سعی کرد خون سردیشو حفظ کنه.
" نقشه فایده ای نداشت چون هر چی میگشتم همچین جنگلی اصلا تو نقشه وجود نداشت!!!"
YOU ARE READING
Forest Boy [L.s]
FanfictionHighest rank: #1 Funny هری یه الهه ی تنهاست که تو جنگل بزرگ شده. اما چرا؟! و چه اتفاقی میوفته اگه بعد از دویست سال تنهایی، لویی و نایل اتفاقی پیداش کنن؟! ژانر: طنز و عاشقانه.