"قدم چهل و سه: ساحل!"

2.5K 569 969
                                    

هاییییی
ببینید کی اینجاست(=

خوبین فارستیا؟

چه خبر از درس و امتحان؟

خب بریم سراغ داستان.

آنچه گذشت:
پسرها رفتن یونان، جزیره ی سانتورینی. زیام باهم هم اتاق شدن و لری هم باهم. نایل هم سینگل به گور میگرده. البته تا الان.

عکس اتاق پسرها و هتلشون رو به علاوه ی عکس لباس هری گذاشتم تو چنلم اونجا میتونید چک کنید.

Youcantfeelmyheart
اینم آیدیشه.
برای راحتی کافیه هشتگ فارست رو سرچ کنید^^

***


لویی با شنیدن صدای در که بی وقفه و محکم کوبیده میشد زیرلب فحشی داد و دستش رو از دور شونه ی هری که از پشت تو بغلش فرو رفته بود برداشت.

روی تخت نشست و خواست بدون اینکه چشم هاش رو باز کنه و از رو حافظه ی تصویریش به سمت در بره که وقتی پیشونیش محکم به دیوار خورد یادش اومد تو اتاق خودش نیست.

پس بالاخره چشم هاش رو باز کرد و به اتاق سوییتی که هتل کیتووس در اختیارشون گذاشته بود نگاهی انداخت. هوا روشن بود ولی اون هنوز احساس خواب آلودگی میکرد. اصلا ساعت چند بود؟

لویی درحالی که سرش رو میخاروند در رو باز کرد و وقتی نایل رو با یه لبخند بزرگ پشت در دید، در رو بست.

بعد چرخید و خواست به سمت اتاق خوابش برگرده تا دوباره کنار هری بخوابه که صدای خفه ی نایل و در زدن هاش رو شنید.

"هی لویی! در رو باز کن! ببین باید بیدار شین و الان راه بیوفتین وگرنه به شلوغی میخورین و ممکنه تو جمعیت هری رو گم کنی!"

لویی با نگاهی کشنده به سمت در برگشت و اونو باز کرد چون محض رضای خدا! تنها چیزی که اون میخواست خواب و استراحت و بغل کردن هری بود!

"نایل!"
لویی تقریبا داد زد اما نه در حدی که صداش به اتاق خواب برسه و بیبیش رو بیدار کنه.
"ببین، میدونم به عنوان کیوپیدی که مسئول رابطه ی من و هریه تو تمام تلاشت رو برای نزدیک شدن ما بهم و راحتیمون میکنی ولی بهت قول میدم الان تنها چیزی که من و هری نیاز داریم تنها بودن باهمه!"

لحن تند لویی چیزی نبود که دست خودش باشه. اون ساعت های زیادی رو داخل هواپیما سر کرده بود و با توجه به اتفاقات دیوونه واری که تو زندگیش درحال رخ دادن بود حالا واقعا نیاز به آرامش داشت.

اما به محض تموم شدن حرفش با دیدن چهره ی نایل فهمید که زیادی تند رفته و برای اینکه جبران کنه بهش نزدیک تر شد.
"منظورم اینه که... یعنی- تو کار دیگه ای نداری؟ کیوپیدها خودشون عاشق نمیشن؟ نمیخوای بری و مخ یه آدم یا یه الهه رو بزنی؟!"

Forest Boy [L.s]Where stories live. Discover now