"قدم‌ششم: مهمون صاحب خونه میشه!"

3.7K 807 1.1K
                                    

های گایز
میدونم این پارت دیر شد ولی اگه با من و کارام آشنا باشین میدونین سرم شلوغه و این مدتم حالم خوب نبود.

خلاصه که سیذارتاست و دیر آپ کردناش😂❤

ولی تعداد ووت ها داره کاهش پیدا میکنه و من افسردم.
واتس رانگ ویت یو گایز؟!

ولی بازم مرسی برای همه چی♡
.
.
.

○○○

″نمیخوای بیخیال شی؟″

اینکه این بار دیگه لویی واقعا میخواست ماشین رو نگه داره و نایل رو از ماشین بندازه بیرون قطعا یه دروغه بزرگه چون لویی تقریبا یک ساعت پیش تصمیم گرفته بود این کارو انجام بده ولی نایل هنوز اینجا بود!

تقریبا ۵ساعت تمام داشتن برای پیدا کردن جنگلی که رویال از اون اومده بود تلاش می کردن و نایل هر بیست دقیقه یک بار از لویی همین سوال تکراری رو میپرسید و اینکارش لویی رو بیشتر و بیشتر عصبانی میکرد.

لویی نگاه خشمگینش رو از آیینه جلو به رویال که از لحظه ی خروجشون از شهر خوابش برده بود انداخت و فرمون رو بیشتر فشار داد.

″خوشگل خوابیده نه؟ تا الان پسری به این جذابی دیده بودی؟″

لویی ناخودآگاه دوباره از آیینه به رویال نگاه کرد و نتونست با نایل مخالفت کنه. اون واقعا جذاب بود اما این دلیل نمیشد لویی مثل احمقا بهش زل بزنه و بهش اعتماد کنه. پس چشماشو برای نایل چرخوند و
نایل بخاطر نگاه مرگبار لویی پشت سرش رو خاروند و بیشتر توی صندلیش فرو رفت.

بعد از نیم ساعت گشتن نایل با حالتی که انگار متوجه موضوع خیلی مهمی شده باشه نقشه ی کوچیکی که روی داشبرد بود رو برداشت و با دقت بررسیش کرد.

لویی که کمی امیدوار شده بود زیر چشمی به دوستش نگاه کرد. نایل چند باری با لبخند نقشه رو زیر و رو کرد و بعد با حالتی که انگار چیز آشنایی دیده باشه شیشه رو پایین آورد.

″چیزی پی... وات د فاک؟″

نایل خیلی ریلکس نقشه رو از شیشه ی ماشین بیرون انداخت و با خوشحالی دست هاش رو به هم کوبید.

قطعا زمان میبرد تا مغز لویی از شوک کاری که نایل کرده بود در بیاد ولی سال های زیاد دوستیش با نایل باعث شده بود واکنش های هیجانیش به حماقت های دوستش کاملا به انعکاس نخاعی تبدیل شه طوری که حتی قبل از اینکه مغزش دستور ترمز کردن رو بده دستور کندن موهای نایل رو اونم دونه دونه داده بود.

"میکشمت هوران! با دستای خودم خفت میکنم!!"

لویی همونطور که با یکی از دست هاش موهای نایل رو گرفته بود و سرش رو تکون میداد فریاد میکشید و با دست دیگش محکم توی سر و صورتش میکوبید .

Forest Boy [L.s]Where stories live. Discover now