تخت

709 157 10
                                    

:«بهت بدجوری نگاه میکرد»

:«کی رو میگی؟»

الیو بالاخره سرش رو بالا اورد و نگاه خالیش رو به چشمای منتظر چان داد

:«نیم ساعتِ دارم درمورد کی حرف میزنم؟»

چان گره ی کرواتش رو محکم تر کرد

:«آها اون،خب؟»

:«میگفت بدجوری ضایع اش کردی،احمق»

چان سمتش برگشت و چشماش رو بی حوصله چرخوند

:«بیخیال الیو،من حتی یادم نمیاد کِی اومد اینجا و کِی این اتفاق ها افتاده، به همه همین مدلی نگاه میکنم،این چه بحثیه ما داریم؟»

:«نمیفهمی دیگه،این همه حرف نزدم که اینو بگی...دارم میگم ازت خوشش اومده بود.»

:«خیلی اهمیت میدی، ممکنه اون فقط کنجکاو بوده باشه که اسمم چیه و یه همچین چیزی...گیر دادی مرد.حتی بر فرض که تو همین یک ساعت دو ساعتی هم که من رو دیده مجنونم شده،مهم اینه که گذشته و تموم شده و رفته پس جداً بیخیال.»

:«مرد..چرا نمیگیری چی میگم..اون بهش میخورد نهایتاً بیست و خرده ای سن داشته باشه ولی اومد سه هزار تا داد فقط واسه چهارتا قلپ تکیلا...حالیته؟طرف خرپول بود و شدیداً گی.سه شب خرش میکردی باهاش میگشتی الان به جای این که مثلِ ستون کنارِ میز ها بایستی،خودت پشتشون بودی»

درِ کمدش رو بست و شلوارش رو بالا کشید

:«منظورت اینه که باهاش بخوابم؟»

:«من اینو نگفتم.»

کامل سمتش برگشت و نگاش کرد

:«چرا دیگه..منظورت همین بود»

:« نمیفهی پسر،حالیت نیست...نمیفهمی.»

ناخوداگاه صداش رو بالا برد

:«من مهندسم!چطور میتونی بهم بگی واسه پول زیر خواب این و اون بشم؟»

به طبع از چان،الیو هم صداش رو بالا برد و بعد از جملاتی که پشت سر هم ردیف کرد،از سالن استراحت خارج شد و در رو هم محکم بست

:«اصلا برام مهم نیست که مهندسی یا نه.واقعاً احمقانه‌ست که فکر تو ام،درستش اینه که انقدر اینجا در کون این و اون سگ دو بزنی تا موهات هم رنگ دندونات بشه مهندس»

همون موقع شریاش،که کمی اونور تر رویِ تنها کاناپه ی حاضر در سالن لم داده بود و با گوشیش کار میکرد با صدای بسته شدن در سالن، یکباره زیر خنده زد و باعث شد چان همونجور ایستاده و با عصبانیت سمتش برگرده

:«چته؟»

سعی میکرد خنده اش رو کنترل کنه

:« هیچی،کارت رو بکن»

:«میگم چته؟»

بلند شد و همینطور که میخندید سمت چان اومد،قدش کوتاه تر از چان بود ولی سرش رو بالا اورد و چند بار پشت سر هم روی شونه اش کوبید

"How Long Is Forever?"Where stories live. Discover now