تکراری

517 132 40
                                    

:«اینجا که بسته است سهون!»

سهون درحالی که صورتش رو به شیشه ی ورودی رستوران چسبونده بود جواب چان رو داد
:«ساعت شیشِ،باید داخل باشه.»

چان ناله ی کوتاهی کرد و کلاهشو تا روی چشماش پایین کشید.
سهون خم شد و از روی زمین تکه سنگ کوچیکی برداشت و باهاش چند ضربه به شیشه زد.

:«سهون،نیست،هنوز نیومده که بخواد درو باز کنه»

سهون بیخیال شونه ای بالا انداخت
:«پس خودم درو باز میکنم.»

چان کلاهش رو از روی چشماش بالا کشید و با ابروهای بالا رفته به دسته کلید توی دستای سهون نگاه کرد و آروم از روی زمین بلند شد
:«این‌همه مدت کلید داشتی و در میزدی؟عقلت کمه؟»

چانیول به دنبال سهون وارد رستوران شد
:«من از سرما خشک شدم و تو کلی‍...»

حس کرد در لحظه کل بدنش داغ شد و بینی یخ زد اش از شدت قرمز شدن قیافش رو شبیه دلقک ها کرده که صدای داد سهون از جا پروندش
:«جونمیون من روی اون کاناپه غذا کوفت میکنم!»

صداش انقدر بلند بود که دخترِ کنار جونمیون با شتاب چشماش رو باز کرد و گردنش رو بلند کرد و باعث شد که چانیول به جابه جا شدن مهره های گردنش شک کنه‌.اما جونمیون هنوز خواب بود و کمر سفید و برهنه اش رو مثل میخ توی چشمای متعجب چانیول فرو میکرد.
سهون پالتوش رو دراورد و روی یکی از میزا پرت کرد و بی توجه به دختری که تا گردن خودش رو زیر لباس جونمیون پنهان کرده بود و از ترس انگار لال شده بود دوباره داد زد
:«جونمیون پاشو»

چانیول لبش رو گزید و زیر چشمی به دختر برهنه نگاه کرد و آروم،لباس هایی که کف سالن افتاده بودند رو برداشت و بی حرف به اون داد.
جونمیون کمی ناله کرد و سرش رو توی کوسن کاناپه فرو کرد و با جمع کردن پای راستش داخل شکمش،همون نیمچه پارچه ای که پاهاش رو پوشونده بود هم کنار رفت و صحنه ی جذابی رو در اختیار چشمای هر جفتشون گذاشت.

چان نمیدونست به جایِ انگشتایی که قرمزیشون روی باسن جونمیون مونده بود بخنده یا قیافه ی سهونی که چشماش میخ باسن جونمیون شده بود و هر لحظه ممکن بود از کاسه بیرون بزنه!پس با کمی بالا پایین کردن موقعیت ترجیح داد سمت آشپزخونه ی رستوران بره و خودش را با چیزی سرگرم کنه و صدای داد های سهونو کمتر بشنوه.

کمتر از پونزده دقیقه ی بعد،جونمیون با قیافه ای پف کرده و موهایی نامرتب درحالی که دستش تو شلوارش بود لخ لخ کنان به آشپزخونه اومد و دهنی رو که برای کشیدن خمیازه ای بزرگ باز کرده بود رو بست و با چشمایی متعجب به چانیول خیره شد
:«صبح بخیر جونمیون شی!»

نمیدونست پسوند«شی»رو برای چی به‌کار برد اما میدونست از شدت معذب بودن ممکنه هر چرت و پرتی بگه.
جونمیون دستش رو از شلوارش بیرون کشید و پایین لباسش رو مرتب کرد و آروم گفت
:«سلام..»

"How Long Is Forever?"Where stories live. Discover now