زود

492 117 151
                                    

دو و پنجاهو و هشت دقیقه بود.

به پلاک روی در دوباره نگاه کرد...هشتصد و دوازده.

انگشت های بی حسش رو بالا اورد و چند بار به در کوبید.
یک ضربه...مکث
چهار ضربه...مکث
دو ضربه....مکث
یک ضربه...در باز شد.

تکیه ی کمرش رو از چهارچوب کنار در گرفت و صاف ایستاد...به چشم های چانیول نگاه کرد و با برگشتنش به داخل اتاق،وارد شد.

بعد از بستن درِ اتاق دستش رو توی جیب کتش فرو کرد تا موبایلش رو در بیاره و روی میز جلوی ورودی بذاره که یادش اومد با خودش نیوردتش.

پنجره ی اتاق باز بود و صدای باد و گاهی رد شدن ماشین ها تنها صداهای تو اتاق بودند.

جلو تر رفت
روی تک مبل توی اتاق کت و پیرهن چانیول افتاده بود و آستین سفید رنگ پیرهنش آویزون بود و با جریان بادی که از پنجره میومد تکون میخورد.

کت جینش رو در اورد و روی اون ها انداخت
سمت تخت رفت و درست به موازات چانیول دراز کشید...پاهای هر دو نفرشون با کفش و روی زمین بود.

از جیب تنگ شلوارش پاکت سیگارِ له شده اش رو بیرون کشید و یه نخش رو بیرون کشید و بین لب هاش گذاشت...صدای فندک و بادی که از پنجره میومد رو دوست داشت.
مابقی سیگار هاش رو شمرد،هیجده تا دیگه داشت.

با اولین پک سرش رو سمت چانیول برگردوند...به سقف اتاق نگاه میکرد.

دود رو سمت نیمرخ چان بیرون داد....پلک هم نمیزد.

بزاقِ تلخ شده اش رو قورت داد و با دومین پک،خودش هم نظاره گرِ سقف طلایی رنگ اتاق شد.

باد شدید بود
همه چیز در عین آروم بودن شدید بود.

سومین پک
چهارمین پک
سیگار رو به پایه ی آهنی تخت فشار داد و فیلترش رو کف اتاق رها کرد.

یکی از دستاش روی سینه اش بود و اون یکی از لبه ی تخت آویزون
ضربان تند شده ی قلبش رو حس میکرد
چشماش رو بست.

سایه ی بدن چانیول رو روی خودش حس کرد
چشماش رو باز کرد.

ده سانتی متر بین صورت و بدنشون فاصله بود
پلک زد...چانیول نگاهش میکرد.

سرش رو کج کرد..اون مستقیم به چشماش نگاه میکرد
خواست حرف بزنه اما نتونست لب هاش رو از هم فاصله بده
نفس هاش شدید تر شده بود.

میخواست بچرخه و سرش رو توی ملافه ی زیرش فشار بده
میخواست بگه :میشه لطفا نگاهم نکنی؟
میخواست دستش رو بذاره روی سینه ی برهنه ی چانیول و به عقب پرتش کنه
میخواست پنجره رو ببنده تا صدای باد رو نشنوه
میخواست بلند شه و تمام خوردنی های روی میز رو پخش زمین کنه
دلش میخواست آستین سفید رنگِ آویزونِ پیرهن چان رو پاره کنه
میخواست از اتاق بره،بره خودش رو گوم گور کنه
نتونست.

"How Long Is Forever?"Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora