"به یاد ندارم از چه کسی آموختم تا از استخوان هایم تفنگ بسازم. اما حالا تفنگ خودساخته ام بیشتر از هرچیز دیگری به دردم می خورد.و بیشتر از هرچیز دیگری مرا به نابودی می کشاند."
***
:«خسته نباشید.»
پایان جلسه مصادف شد با نشستن لبخندی عمیق روی لب های سهون و پخش شدن چانیول،روی نزدیک ترین صندلیِ اطرافش.
با خلوت شدن سالن کنفرانس،چان خم شد و یکی از بطری های روی میز رو برداشت و چند جرعه ای رو بدون نفس بالا رفت.
سهون برگه های روبروش رو مرتب کرد و لبخندش رو به چان هم نشون داد
:«آفرین...خسته نباشی.»لبخند متقابل چان،حس خوبش رو تشدید کرد
:«فکر نمیکردم بتونم بدون لکنت حرف بزنم،حدود پونزده بار از روی متن بیانیه ام تمرین کردم و الان واقعا خوشحالم! »سهون از جاش بلند شد و به ساعتش نگاه کرد
:«حتی اگه با لهجهات هم حرف میزدی مشکلی نبود،مهم نحوه ی ارائه ات بود که خوب انجامش دادی...الان گروه بعدی برای کنفرانس میاند پاشو بریم.»چان بدنی که از شدت انقباض و استرس به درد افتاده بود رو بلند کرد و با برداشتن باقی وسایل،کشون کشون دنبال سهون راه افتاد و وارد آسانسور شد و گفت
:«این مجتمع به این بزرگی،ما تو طبقه ی آخریم و سالن کنفرانس طبقه پنجمه!
بخوایم یه نسبت مساوی هم داشته باشیم این ساختمون باید سه تا سالن آمفی تئاتر داشته باشه و به تناسب سومین سالن طبقه ی پونزدهم باشه!چرا اصلا رو برنامه نیست؟»سهون دکمه طبقه نوزدهم رو فشار داد و به ادامه ی حرفای چان گوش داد
:«اینجا حتی سه تا درگاه بالابر هم نداره و فقط دوتا
در نظر بگیر پنجاه و شیش تا واحد اداری تجاری دارند کار میکنند و تقریبا هر واحد میتونه بیست تا کارمند داشته باشه،حتی اگه میزان رفت و آمد مشتری ها و بازرس هارو هم در نظر نگیریم اینجا حداقل چهارتا آسانسور میخواد تا توی وقت اتلاف نشه!چرا اصلا هیچی رو برنامه نیست؟»:«چانیول ؟»
چان نگاهش رو از سقف آسانسور گرفت و به سهون داد.سهون تکیهی سرش رو از دیوار اتاقک آسانسور برداشت و گفت
:«وقتی مایه دار شدی...یه شرکتی رو بخر که یا مجتمعش دربست واسه خودت باشه یا مثه اینجا انقد داغون نباشه...اوکی؟»با باز شدن در آسانسور،سهون بدون اینکه بایسته و به قیافه ی زارِ چان نگاه کنه،سمت واحد خودشون رفت.چان فهمید زیادی حرف زده.
کمتر از چهل و پنج دقیقه ی بعد درحالی که کای روبروی سهون و چانیول نشسته بود و با نگاهش سعی داشت از پوست و گوشت اون دو نفر رد بشه و با به نیش کشیدن استخون هاشون خشمش رو خالی کنه،منتظر بودند سفارش غذاشون آماده شه.
:«ارائه ی قوی ای داشتی چانیول!»
YOU ARE READING
"How Long Is Forever?"
Fanfiction[Completed] :«تو میگی، همیشه چهقدره؟» :«الان مطمئنم چند ثانیه. یعنی، گاهی فقط چند ثانیه.» کاپل:چانهون. ژانر:انگست.