Warning. ****** smut*****
+19
فردا بعد از ظهر جیمین در راه قرارش با جونگکوک بود که گوشیش زنگ خورد.
_سلام کوکی...آره من دارم میام نزدیک خونه تونم...میبینمت...
بعد از چند دقیقه جیمین به خونه ی جونگکوک رسید. خوب به خودش رسیده بود. جونگکوک ازش خواسته بود توی خونه قرار داشته باشن...مطمئن بود قراره رابطه شون پیشرفت کنه.
وقتی جونگکوک درو باز کرد هردو شوکه شدند. جونگکوک هودی بلند و مشکی پوشیده بود و یه شلوار راحتی در حالی که جیمین تنگ ترین شلواری که داشت رو همراه با یه پیرهن شیک سفید رنگ پوشیده بود.
_سلام هیونگ...چقدر جذاب شدی...
جیمین که لپهاش رنگ گرفته بود گفت.
_فکر کردم قرار داریم....
جونگکوک با تعجب جواب داد.
_درسته....ولی تو خونه....لازم نبود ....هر چند تو واقعی خوب به نظر میرسی پس من شکایتی ندارم....
جیمین به داخل خونه اومد و روی کناپه نشست. جونگکوک براش نوشیدنی اورد و هردو شروع کردند به صحبت کردن. بعد از مدتی جیمین
متوجه شد که جونگکوک به لبهاش خیره شده. لبخند زد و با زبونش لبهاشو خیس کرد همزمان جونگکوک آب دهنشو قورت داد. جیمین این دفعه لبخند شیطانی زد و دستشو گذاشت روی دست جونگکوک.
_جونگکوکا.... بقیه کجان؟!
جونگکوک به جیمین نگاه میکرد ولی جواب نمیداد وقتی متوجه شد جیمین چیزی نمیگه و بهش نگاه میکنه چندبار پلک زد.
_هیونگ چیزی گفتی؟!
جیمین دستی تو موهاش کشید.
_آره....پرسیدم بقیه کجان؟!؟
_اوه...خب جین هیونگ و نامجون هیونگ رفتن خونه ی مامان بابا و جیمین هم باهاشون رفته. فردا صبح بر میگردند. جیمین همیشه پیش مادرم میخوابه.
جیمین دوباره لبخند زد.
_پس ما الان تنهاییم؟!
جونگکوک با گیجی نگاهش کرد.
_آره هیونگ.... ولی نگران نباش هیونگ ها فردا می.....
حرفش با قرار گرفتن لب های جیمین روی لبهاش ناتموم موند. بعد از یه بوسه ی پر شور و هیجان هردو نفس نفس میزدند و به هم دیگه نگاه میکرد.
_هیونگ.... من....من واقعا دوست دارم....دلم میخواد تو همیشه کنارم باشی برام بخندی...دست بکشی تو موهات...تهیونگ هیونگ گفت تو خیلی وقته دوستم داری...من میخوام اندازه ی تمام اون لحظات دوستت داشته باشم...من..
جیمین جونگکوک رو در آغوش گرفت و موهاشو نوازش کرد.
_منم دوستت دارم...همون روزی که ترکت کردم تا الان....تو عشق اولمی....تو هیچوقت از قلبم نمیری...همیشه تو رو دوست دارم
جونگکوک از بغل جیمین بیرون اومد و موهاشو بهم ریخت.
_البته که تو بهترین دوستمی....و من قول میدم تا ابد عاشق تو بمونم.
جونگکوک دوباره جیمین رو بوسید. جیمین دهنشو باز کرد و زبون جونگکوک روی روی لب پایینش حس کرد. دهنشو بیشتر باز کرد و زبون جونگکوک وارد دهنش شد. جیمین ناله ی عمیقی کرد و جونگکوک دستشو سمت پیرهن جیمین برد و دکمه هاشو یکی یکی بازد کرد. از لب های جیمین جدا شد و گوشه ی لبشو طولانی بوسید و بعد لپشو بوسید. بعد گوشش رو و بعد گردنش. گردن جیمین بوی خیلی خوبی میداد.جونگکوک نفس عمیقی کشید و گردن جیمین رو دوباره بوسید و بعد شروع به مکیدن نقطه ی زیر گوشش کرد. جیمین ناله ی بلندی کرد و دستاشو برد تو موهای جونگکوک.
_ جونگکوکا...
جونگکوک که از واکنش جیمین خوشحال و راضی بود جیمین رو از روی کاناپه بلند کرد و رونشو گرفت تا نیافته و به سمت اتاق مهمون راه افتاد. جیمین دستاشو دور گردن جونگکوک انداخته بود و گردن جونگکوک رو میبوسید. توی اتاق مهمون عطر گل پیچیده بود. جونگکوک جیمین رو روی تخت گذاشت. دسته گل روی میز رو برداشت و به جیمین داد.
_اینا برای تو...هیونگ فسقلی....
جیمین گل هارو بوکرد و گذاشتشون روی میز کنار تخت.
_خیلی ممنون کوکی....ولی ...من فسقلی نیستم....و یه لبخند شیطون زد. آخرین دکمه ی لباسشو باز کرد و لباسشو در آورد و انداخت کنار. جونگکوک نفس عمیقی کشید.
_هیونگ....تو.....
دستشو جلوبرد و عضله های جیمین رو لمس کرد.
_هنوزم پوستت نرم و لطیفه...این چیه؟! ...هیونگ ....تو تتو داری؟!
جیمین با سر تایید کرد.
_خوشت نمی...
جونگکوک با دست تتوی جیمین رو لمس کرد.
_این واقعا جذابه....دیگه نمیتونم تحمل کنم...
جونگکوک شروع به در آوردن لباسهای خودش کرد. به جز لباس زیرش همه رو درآورد. و دستاشو سمت شلوار جیمین برد. و دکمه شو باز کرد.
_اجازه دارم.؟؟؟...
جیمین که لپهاش صورتی کم رنگی شده بودند. با سر تایید کرد. جونگکوک بعد از در آوردن شلوار جیمین مچ پای چپشو توی دستش گرفت و اونو بوسید این کارو ادامه داد تا به رون پای جیمین رسید. جیمین به نفس نفس افتاده بود و بدنش از حس قلقلک و لذت میلرزید.
_جونگکوکا تو میدونی باید چکار کنی؟!؟
جونگکوک سرشو تکون داد و از کمد کنار تخت لوب و کاندوم در آورد.
_آره یکم تحقیق کردم....باید آمادت کنم درسته؟!؟
جیمین تایید کرد و لباس زیر شو در آورد.
_این خیلی خجالت آوره ....ولی......انگشت اشارتو چرب کن و بفرستش تو...آروم آروم
جونگکوک انگشت ش رو چرب کرد و اونو وارد جیمین کرد. جیمین آه آرومی کشید.
_خوبه....سعی کن حرکتش بدی تا جا باز کنه....
جونگکوک انگشتو کمی بیرون کشید و دوباره داخل کرد و دوباره بیرون کشید و یه انگشت دیگه اضافه کرد که جیمین ناله کرد.
_همممم...کوکی..گفتم آروم....یکم صبر کن عادت کنم....
بعد از چند ثانیه جونگکوک هردو انگشتشو حرکت داد و جیمین ناله کرد.
_خوبه....اوم....اره همینطور ی ادامه بده. بعد از چند لحظه جونگکوک انگشت سومشو وارد کرد و جیمین آه کشداری کشید.
_جونگکوک..... جانگک...
لبهای جونگکوک روی لبهاش قرار گرفتند و دستاش توی موهاش. بعد از چندین بار باز شدن انگشت ها درونش موهای جونگکوک رو کمی کشید و لبهاشونو از هم فاصله داد...
_الان آماده ام....
جونگکوک سرشو تکون داد و کاندوم رو باز کرد و لباس زیرشو در آورد و کاندوم رو کشید روی عضوش...
جیمین با دیدنش نفس عمیقی کشید ولی چیزی نگفت. جونگکوک نگران بود
_آگه دردت گرفت چی؟!
_چیزی نمیشه ....یکم صبر میکنیم... بعد ادامه میدیم...
جونگکوک سرشو تکون داد و سر عضوشو وارد جیمین کرد و جیمین رو بغل گرفت و موهاشو نوازش کرد. آروم آروم کاملا وارد جیمین شد. جیمین دستهاش رو دور گردن جونگکوک حلقه کرد و نفس های عمیق می کشید بعد از چند لحظه جونگکوک شروع به حرکت کردن کرد. به محض حرکتش ناله های جیمین بلند شد. جیمین خیلی وقت بود که یه رابطه ی آروم و رومانتیکی نداشته بود و با اینکه حرکات جانگکوک آروم بودند داشت نهایت لذت رو میبرد
_هممم...کوکی....این...خیلی خوبه....تو...
جونگکوک لبهاشو بوسید و لب پایینشو گاز گرفت.
_نه....تو خوبی....فوق العاده ای....علاوه بر این تو واقعا خوشگلی دلم میخواد تا ابد تورو اینطوری تو بغلم داشته باشم....تو ...من عاشقم...عاشق همه چی...
جیمین که از تعریف های جونگکوک لذت میبرد ناگهان با برخورد عضو جونگکوک به نقطه ی حساسش ناله ی بلندی کرد و چنگی به کمر جونگکوک انداخت.
_همونجا...همونجا
جونگکوک حرکاتشو سریعتر کرد و زبونشو به سینه ی جیمین رسوند. جیمین که به نفس نفس افتاده بود. بازوی جونگکوک رو گرفته بود و مدام ناله میکرد.
_اهه جونگکوکا... هممم....آره...همم
جونگکوک دستشو سمت عضو جیمین برد و اونو چند بار بالا پایین کرد و گردن جیمین رو گاز گرفت و مارک کرد. جیمین جیغ بلندی کشید و درحالی که ناخوناشو تو کمر جونگکوک فرو میکرد ارضا شد تو دست جونگکوک خالی شد. با ارضا شدنش عضلاتش دور جونگکوک منقبض شدند و جونگکوک ناله ی بمی کرد و گاز محکمی از شونه ی جیمین گرفت و ارضا شد. درحالی که هردو نفس نفس میزند جونگکوک از جیمین بیرون کشید و به سمت حمام راه افتاد. بعد از چند دقیقه به سمت جیمین اومد و از روی تخت بلندش کرد.
_بیا حمام کنیم....من خوابم گرفته....
جیمین دستاشو دور شونه های جونگکوک حلقه کرد تا نیافته.
_باشه...منم واقعا خسته شدم. تو واقعا خوبی من عاشقتم....
_منم عاشقتم
بعد از حمام جیمین یکی از هودی های جونگکوک رو پوشید و جونگکوک یه شلوار راحتی پوشید. به اتاق برگشتند و بعد از اینکه ملافه هارو عوض کردند جونگکوک جیمین رو بغل کرد و چشمهاشو بست.
_دفعه ی بعدی کارمو بهتر انجام میدم...
جیمین خندید و دستاشو که تو آستین هودی گم شده بود بالا آورد.
_الانم خیلی کارتو خوب انجام دادی...شب بخیر عزیزم
_شب بخیر مینی
KAMU SEDANG MEMBACA
forever you
Romansa_عمو جین....پارک جیمین کیه؟! جین نگاهی به جونگکوک انداخت. _پارک جیمین ؟!؟ منظورت دوست دانشگاه باباته؟! اون یه پسر خوشگل ریزه میزس. البته الان چند ساله ازش بی خبرم.. جیمین نگاهی به پدرش انداخت. _آپا...تو یه دوست داشتی که اسمش جیمین بوده؟!....پسر بوده...