از نگاه کوکی:
صبح با نور خورشید و صدای گنجشک ها بیدار شدم
بعد از کِش و قُوص دادن به بدنم رفتم سمت حموم تا دست و روم رُ بشورم و مسواک بزنم
هتو این چند سال انقد پیش جین میومدیم و یا خودم تنها میومدم که خیلی باهاش راحت بودم و خونه ای رُ خونه خودم احساس می کردم
هیچ وقت نیاز نبود با خودم مسواک بیارم چون همیشه منو جیمین و تِه(تهیونگ) یه مسواک و چند تا لباس و حوله جداگونه اینجا داشتیم
بعد از خشک کردن دستام از حموم اومدم بیرون و رفتم طرف یخچال تا آب بخورم
داشتم آب می خوردم که
تِه: کوک تو هم بیدار شدی؟
با شنیدن صدا ته آب پرید تو نایم و هِی سرفه می کردم ته با دیدن این صحنه اومد طرف من و می زد پشت کمرم جوری که دردم نیاد
بعد از نفس نفس زدن سَرَم رو اوردم بالا که با ته چشم تو چشم شدم، با اینکه هنوز احساس خفگی داشتم، لبخندی بهش زدم که گفت:
ته : ترسوندیم پسر،خوبی الان؟
تا اومدم جوابش رو بدم از حال رفتم و تنها چیزی که یادمه اینه که ته منو گرفت تا نیوفتم روی زمین
از نگاه ته:
وقتی از حال رفت سریع گرفتمش تا سرش به زمین نخوره بغلش کردم و گذاشتمش روی مبل و سریع رفتم تو اتاق که جیمین رو بیدار کنم
ته: جیمینی،جیمینی،جیییمییییینیییی(با صدای بلند تری اینو گفت)
جیمین چشماش رو باز کرد و وقتی منو اونجوری هراسون دید سریع نیم خیز شد
جیمین:چیزی شده ته؟ چرا نفس نفس می زنی؟
ته: جیمین کوک از حال رفت و بیهوشه الان می خوام ببرمش بیمارستان، هیونگ(جین) رو بیدار نکن بزار خودش بیدار شه و تو هم همینجا بمون تا اگ سوالی پرسید جوابش رُ بدی و نزاری نگران شه
جیمین: بیهوووش... بیهوش ینی چییی؟
ته : نمی دونم... هیچی.. دیگ چیزی نپرس سریع برم یچی بپوشم و برم
جیمین: باش، حواست به رانندگیت باشه..پووووف.. آخر این حسش نسبت به کوک کار دستش میده
ته: ما رفتیم جیمین، بای
جیمین:بای
ته همونطور که کوک رو با سختی نگه داشته بود و رفت تو آسانسور زیر لب گفت:آخه چرا انقد سنگینی عزیز من نمی دونی من قدرت نگه داشتن بدن عضله ایه تو رُ ندارم؟ تو که انقد ضعیف نبودی..هعییی روزگار
با ایستادن آسانسور سریع اومد بیرون و سمت ماشینش پرواز کرد
از نگاه جین:
با صدای در بیدار شدم و رفتم تو حال که دیدم ته و کوک نیستن
از جیمین پرسیدم جریان رُ و اونم هرچی ته بهش گفته بود به جین گفت و واقعا دوتاشون نگران حال کوک بودن《》《》《》《》《》《》《》《》《》《》《》
=)
من خودمم این قسمتش برا کوک ناراحت شدم
🥺🥺
خب امیدوارم اینو دوس داشته باشید
❤❤
YOU ARE READING
"Interesting life"
Fanfictionجین: "ممنون جونی، که برام اون حرومزاده رو پیدا کردی" نامجون: ~من برای تو هرکاری میکنم عشق من تو فقط اراده کن!~ کاپل اصلی: نامجین کاپلای فرعی: کوکوی _ یونمین ژانر: صافت، هپی اند، اکشن، درام، ماجراجویی، جنایی، امپرگ، (اسمات) دارای چند فصل( توی همین...