رفتم سریع یه تیشرت مشکی و شلوارک طوسی نایک پوشیدم و برگشتم
بچه ها هنوز رو زمین پهن بودن و داشتن حرف می زدن
رفتم توی اتاقم و از کشو اول میز تحریرم، بوقی که برا رفتن به استادیوم خریده بودم رو برداشتم و آروم آروم قدم برداشتم و رفتم بالا سَره بچه ها و نفس گرفتم و توی بوق فوت کردم
صداش انقدری گوش خراش بود که خودمم از انجام این کارم به غلط کردن افتادم😐😂
با صدای بوق هر کدوم از بچه ها ۳ متر پریدن هوا و وقتی قیافه اخمو من رو دیدن فهمیدن که باید از جاشون پاشند و بیان برا جا به جایی خرید ها
هرکدوم سریع رفتن تو آشپزخونه و مشغول انجام کاری شدند
من وسایلی که باید تو یخچال باشن رو گذاشتم تو یخچال،کوکی و تهیونگ گروه میوه می شستن و خشکشون می کردن و جینین اونهارو میداد به من که بچینمشون تو یخچال
بعدش بچه ها رفتن بیرون از آشپزخونه و نشستن رو کاناپه جلو تلویزیون و منم مشغول درست کردن شام شدم
کارای پیراشکی ها تموم شده بود که صدای جیغ و داد بچه ها اومد و دست زدن کوکی
رفتم بیرون که تازه یادم افتاد الکلاسیکو(بازی رئال مادرید و بارسلونا) بود امشب و من به خاطر اینکه تو آشپزخونه بودم ندیدم بازی رو ناراحت شدم اما وقتی دیدم که بارسا ۲ تا گل زده و رئال هیچ گلی نزده خیلی خوشحال شدم( بله بله من بارسایی ام😁) و وقتی بویی احساس کردم،سریع رفتم سمت فر و خاموشش کردم و پیراشکی هارودر آوردم و چیدم تو ظرفی و گذاشتم تو کانتر آشپزخونه و بچه هارو صدا کردم
از اونجایی که رفیقای من خیلی شکمو بودن سریع به غذا ها حجوم اوردن منم ۳ تیکه خوردم و کلا غذایی دیگ نموند ، همشو بچه ها خورده بودن
جیمین: جیناااا عالی بود دستت درد نکنه هیونگ
تهیونگ: الحق که رفیق با استعداد خودمی
کوکی: خیلی خوشمزه بود جین شی
جین: خواهش میکنم بچه ها چیزی نبود که، فردا براتون ناهار خوشمزه می پزم اما اگه خوب بخوابم
تهیونگ: خدایا کاشکی هیونگ فردا خوب بخوابه که ناهار خوشمزه بخورم،الهی آمین 😂(تهیونگ از همه شکمو تره تو فیک)
جین که صدای زمزمه تهیونگ رو شنیده بود خنده ای کرد و جلوی تلویزیون کنار بچه ها نشست
جیمین: هیونگ
جین: بله
جیمین: داشتم فکر میکردم خونه مجردی چقد خوبه
جین:چی شده به همچین فکری رسیدی؟
جیمین:چون هریک از ما پیش خانواده هامون زندگی می کنیم اما تو تنهایی ک خونه مجردی داری و هرکاری که دوست داری می تونی انجام بدی، این خیلی خوبه
جین: تویی که تنها زندگی نمیکنی فکر می کنی خوبه اما من میگم که خیلی بده
تهیونگ که صورت ناراحت هیونگشرو دید با آرنجش ضربه ای به پهلو جیمین زد و گفت:
تهیونگ: بگذریم، احساس می کنم کوکی این روزا خیلی ساکته نه بچه ها؟**************************************خب اینم از این
امیدوارم دوست داشته باشین و کمی خندیده باشین
😁😀❤
دوستون دارم گااایز
STAI LEGGENDO
"Interesting life"
Fanfictionجین: "ممنون جونی، که برام اون حرومزاده رو پیدا کردی" نامجون: ~من برای تو هرکاری میکنم عشق من تو فقط اراده کن!~ کاپل اصلی: نامجین کاپلای فرعی: کوکوی _ یونمین ژانر: صافت، هپی اند، اکشن، درام، ماجراجویی، جنایی، امپرگ، (اسمات) دارای چند فصل( توی همین...