از نگاه جین:
بالشت و پتو رو برا کوکی اوردم و اونم با تکون دادن سرش و لبخندی ازم تشکر کرد و منم چشمکی ازون دختر کُشا بهش زدم 😉😍
به سمت اتاق خودم راه افتادم، بعد از روشن کردن کولر، شیرجه زدم رو تخت نرمم و پتو رو دور خودم پیچیدم و چشمام رو بستم تا بعد از یه روز پُر زحمت استراحت کنم و برا فردا سرحال باشم5:00
بعد از کلی غلط زدن و گذروندن زمان و بیداری، نگاهی به ساعت گوشیم کردم، زده بود 5:00 صبح
عصبی شدم همش به خاطر این افکار نامفهوم ذهنم درگیره آخه چرا... آخه چرا رفتار کوک اینجوری شده بود ؟ چرا حس میکنم معذب بود؟ چرا نگاهش رو تهیونگ بود همش؟چرا امشب نرفت تو اتاق مهمان و گفت جیمین و تهیونگ باهم اونجا بخوابن و خودش تو پذیرایی؟
همه این سوال ها تَهِش می رسه به یه جواب
نه...نه نباید معنیش اون باشه که فکر میکنم، آخه کوک تاحالا نگفته که به پسرا گرایش داره یا نه
اگه داشته باشه پس اون دختر دن یی( اسم دختر کره ای) چی میشه؟ با وجود اون دختر کنار کوک، فکر اینکه کوک ممکنه به پسرا گرایشش داشته باشه نقض میشه.
پوووووف کاش این افکار ازمدور میشدن
(👇🏻👇🏻جین به خودش میگه👇🏻👇🏻)
جین آروم باش. تو که میدونی چقد کوک بات راحته، هرچی باشه بت میگه. پس این افکار مزاحم رو از سرت بنداز بیرون و راحت بخواب
و به باشه تو دلش اکتفا می کنه و دوباره چشماش رو می بنده
با صدای بسته شدن در خونه چشماش از هم باز میشن ک سریع با حالت ترس از جاش پا میشه و میره تو پذیرایی تا بفهمه جریان صدای در چی بود**☆**☆**☆**☆**☆**☆**☆**☆**☆
خب خب خب به نظرتون جریان صدای در چی بود؟
😀😀😀😀
امیدوارم ازین پارت همخوشتون اومده باشه
کامنت و ووت یادتون نره
گاااایز
آنیا اونایی که کامنت و ووت میدن دوس داره
😁😁
❤
ESTÁS LEYENDO
"Interesting life"
Fanficجین: "ممنون جونی، که برام اون حرومزاده رو پیدا کردی" نامجون: ~من برای تو هرکاری میکنم عشق من تو فقط اراده کن!~ کاپل اصلی: نامجین کاپلای فرعی: کوکوی _ یونمین ژانر: صافت، هپی اند، اکشن، درام، ماجراجویی، جنایی، امپرگ، (اسمات) دارای چند فصل( توی همین...