i can understand you :)

313 56 4
                                    


جین :

دستم رو گرفت و بلندم کرد و آروم آروم به سمت بالکن خونه اش راه افتادیم
در بالکن رو باز کرد که من از شدت ذوق و شوکه شدن ، جیغ زدم
جین: جیییییییییییییییییغ
جون: جین احساس می کنم گوشام بی حس شدن، آیی
جین: اوه..آمم..ببخشید..فقط..فقط.‌.ذوق کردم
جون: به هر حال خوشحالم که این بالکن یه روز به ی دردی خورد و تو رو ذوق مرگ کرد
جین: چیییییییی؟..ذوق مرگگگگ؟
جون: انتظار داری که با اون جیغی که تو کشیدی احساس کنم یکم ذوق کردی آیا؟
جین: آممم..نه..راستش
جون: خب پس چی میگی دیگ؟
جین: هی.چی، آخخخخ پام درد گرفت
جون: اِااا..حواسم نبود تایم زیادی ایستادیم سَرِ پا، بیا بریم داخل
جین: هیمم..بریمممم

نامجون :
عجیب بعضی اوقات حس می کنم دارم‌ با یه بچه دبستانی حرف می زنم
اما نامردی نکنم و بخوام حقیقت رو بگم خیلی کیوت ذوق میکنه
هینننننننننننن
تو دلم میگم‌:چه مزخرفاتیه من میگم
ذهنم جوابم رو داد :هیچی، اینا که مزخرفات نیس که نا سلامتی جین دوستت شده ، حداقل اینو به عنوان یه دوست تو زندگیت نگه دار، ‌هوووف
نامجون : باشهههه
جین: چی باشه نامجون ؟
نامجون : هی..چی...اشتبا گفتم
تو دلم گفتم : وای خدا ، باز من بلند جواب افکارم رو دادم
جین: نامجونا اسم این گُل چیه؟.. خیلی خوشگلو خوش بوست
دستم رو بردم پشت گردنم و گفتم :
من : راستش اینو دوستم برام اورده ، اسمش رو نمی دونم اما همونطور که تو گفتی خیلی خوشگلو خوش بو هستش
من دوست نداشتم به جین بگم که هیچ رفیقی ندارم برا همین به جا اینکه بگم همکارم ، گفتم دوستم برام اورده اما درسته‌ هوسوک همکارم بود اما میشه گفت دوستم هم حساب میشه
جین: اوهوم
بعد از چند دیقه سکوت ، جین گفت:
جین: فکر کنم بهتر شدم نامجون
من: خوبه
جین: چیزی شده ؟..احساس می کنم یکم گرفته ای( ینی تو فاز و یا دِپ)
من: نسیم خنک می خوره تو صورتم ، یاد یه خاطره میوفتم
خاطره ای که قرار بود باعث شادی بشه اما در عوضش تبدیل شد به یه خاطره ی کثیف که همیشه تو ذهنم موند
همش هم به خاطر خوردن نسیم خنک به صورت خواهرم بود و بعدش ...
سکوت کردم چون‌ اگر یکم دیگ حرف می زدم اشکام می ریخت و من یه ارشدم ، یه ارشد تو بخش جنایت های سازمانمون، به نام p.o.p که مخفف protect of people هستش
بعد از اون اتفاق، کلی به خودم سختی دادم و ورزش کردم ، آموزش دیدم ، تا شرایط لازم برای تست دادن برای این سازمان رو داشته باشم
و بعد از ۵ سال به مقام ارشد تو این بخش رسیدم
درواقع از وقتی که نتونستم به خودم و خانوادم کمک کنم ، تصمیم گرفتم به بقیه کمک کنم
تو افکار و حرفام غرق شده بودم که با احساس دست سرد جین و صدای هق هق هاش به خودم اومدم
من: ببینم..جینا..تو.داری گریه می کنی؟
جین بین هق هق هاش گفت
جین: چ..یزی..نیس.ت
من: هست،گریه نکن..چرا دستات انقد سردن؟..سردته؟
جین: به خاطر سرما نیست
من: خب پس برا چین؟
جین: تو هم خواهر داشتی ؟..هوم؟
آهی پر از درد کشیم به تکون دادن سَرَم اکتفا کردم
جین ادامه داد
جین: ینی..برا..خواهر..تو..هم اتفا‌‌‌..قی افتاده!؟
من: آره ، چرا جمع می بندی ؟..نکنه ط هَ‌‌.
جین: عاره برا خواهر منم اتفاقی افتاده که..که دیگ..ندارمش :) ( آقا اشکااااام🥺💔😓😭😭)
جین با حرفش، سوالم رو غطع کرد
من : پس ینی، دوتامون خواهرمون رو از دست دادیم؟
جین: ینی ط هم خواهرت فوت کرده؟
تلخندی زدم
من: کاش فوت کرده بود
جین : ینی..چی؟
من : ینی که نابودش کردن، جوره دیگه ای بخوابم بگم، کشتنش
جین: لنتی ، من متاسفم
من: نباش ، چون تو کاری نکردی، خواهر تو چجور فوت کرد؟..البته...اگ می خوای نیاز نیس بگی هااا
جین: اونم فوت نکرد ، تقریبا میشه گفت ، اونم کشته شد
من: چ..جوری؟
جین: تو تصادف :)) ، نه تنها خودش منو تنها گذاشت، بلکه ، پدر و مادرم هم باهاش رفتن اون دنیا :)
(مدیونید اگر فکر کنید خودم دارم عر می‌زنم🙂💔)
شوکه شدم
خیلی بد شوکه شدم
من: پس..به خاطر همین رفته بودی و مست کردی؟
جین سری تکون داد
رفتم نزدیکش و بغلش کردم
من: اگر می خوای گریه کن ، تا آروم شی
جین: به طور عجیبی حس می کنم آرومم ، شاید به خاطر اینه که ، دوستی پیدا کردم که تا حدودی شبیمه و می تونه بیشتر بقیه دوستام منو بفهمه

لبخند محوی زدم

هر جور شده، باید من از این پسر مراقبت کنم
بعید نیس باز یه کاری دست خودش بده
من: منم خوشحال شدم که به دست تو،‌اولین دوست زندگیم رو پیدا کردم
جین: اولین؟
من : ...

**************************

سلااااااام

چطوریدددددد ریدر های عزیزمممممم
؟
تعداد ریدر های این فیکشن به 1k رسید

و من خیلی ذووووق دارممم

هققق

ببخشید ۲ هفته هیچ پارتی نذاشتم
و
وقتی هم اومدم، با یه پارت دپ اومدم

دیگ رَوَندِ فیکشن اینجوریه
چیکار می تونستم بکنم
؟
🤷🏼‍♀️🤷🏼‍♀️🤷🏼‍♀️🤷🏼‍♀️

یه عالمه دوصتون دارم
❤🖤❤

و اینکه چند وقتی هست از بقیع اعضا خبری نیس

و دلیلش اینه که از اونجایی که کاپل اصلی نامجین هستش،‌بیشتر من رو این کاپل زوم می کنم و می نویسم

کلا اصلش هم همین طور

ووت و کامنت یادتون نره
بای بای

 "Interesting life"Where stories live. Discover now