از طرف کوک:
با سر درد بدی چشمام رو باز کردم یکم تو جام تکون خوردم که متوجه کوفته بودن بدنم شدم
یکم دور و ورم رو نگا کردم که فهمیدم بعلههه من تو بیمارستانم🤦🏼♀️
سعی کردم فکر کنم تا بفهمم دلیل بودنم اینجا چی می تونه باشه که اون صحنه یادم اومد
داشتم آب می خوردم،ته اومد سمتم،غش کردم،منو گرفت
همینا یادم اومد که کم هم نیستن
ته؟.. گفتم ته؟
وای خدا ینی ته منو بغل کرده و رسونده اینجا؟ چجور تونسته بدن عضله ایه منو بندازه رو کمرش آخه؟
:))
سرم رو تکون دادم که ازین فکرا خلاص شم
از اونجایی که معلوم نبود چند ساعت رو پهلو راستم خوابیده بودم،خواستم استایل خوابم رو عوض کنم که فهمیدم یچی پشتمه(به نظرتون اون چیز چی می تونه باعشه؟)
از نگاه جین:
جیمینی بیا دیگ دوس نداری که ناهار دیر آماده شه گرسنه بمونی هاااا؟
جیمین: هیونگ..ن.ن..دوس..ندارم تروخدا یه ۵ دیقه وایسا آماده شم
جین: فقط ۵ دیقه هاااا دیر تر بشه میگم آقای بد اخلاق بیاد بخورتت هااا
جیمین: هیوووووونگ..مگه من بچم که میگی بیاد منو بخوره؟...هااان؟..درضمن آقای بد اخلاق منظورت همون دوستت مین یونگیه؟
جین: دقیقا منظورم همونهاز نگاه جیمین:
شلوار جذب مشکیم رو با تیشرت قرمز پوشیدم و بعد زدن یکم برق لب و حالت دادن به موهای شوکولاتیم(شوکولاتی روشن) و برداشتن کفشای قرمزم از اتاق زدم بیرون
از اونجایی که یه مقدار لباس همیشه اینجا هست و برا هرکدوممون جدا هستن،انتخاب محدوده. البته برا من کمتر چون یه چمدون تو کمد اتاق مهمون خالی کردم و به خاطرش رفتم برا خودم باز لباس جدید خریدم که بزارم تو اتاق خودم
،
اومدم بیرون ک چشمم خورد به قیافه ی عصبانیه جین و به خاطرش پقی زدم زیر خنده
که جین دمپاییش رو در آورد پرت کرد سمتم و از اونجایی که نشونه گیریش عالیه خورد همونجایی که دوس داشت بخوره
بعد از خوردنش به خشتکم ناله هام شروع شد
جیمین:هیووووووونگ..درد داداشت..قهرم بات
لبامم قلمبه کردم و دادم بیرون و دست به سینه نشستم رو دسته مبل
جین اومد سمتم و آروم تو گوشم گفت
جین: می خوای برات ماساژش بدم دردش بره؟😈
جیمین: ن..ن..آم..پوووف...اصلا
جین که قیافه قرمز منو دید زد زیر خنده که منم با اینکه احساس می کردم زیر شلوارم یه خبراییه زدم زیر خنده*******************************************
خب خب جنبه ی منحرف منم رو شد
😈💜🤦🏼♀️🙌🏻💜😈
خب اسم یونگی ام آورده شد
😁
خدایی خودمم خندیدم آخرش
😂😂
خدایی جای بدیه برا زدن بچه دردش گرفت
😂😂😂
امیدوارم این پارت هم پارت شیرینی براتون بوده باشه
؛)
راستی
به نظرتون کی پشت کوکی بود؟
تو کامت حدساتون رو می خونم
بای بای
دوستون دارم لاولیااااا
❤❤❤❤
YOU ARE READING
"Interesting life"
Fanfictionجین: "ممنون جونی، که برام اون حرومزاده رو پیدا کردی" نامجون: ~من برای تو هرکاری میکنم عشق من تو فقط اراده کن!~ کاپل اصلی: نامجین کاپلای فرعی: کوکوی _ یونمین ژانر: صافت، هپی اند، اکشن، درام، ماجراجویی، جنایی، امپرگ، (اسمات) دارای چند فصل( توی همین...