گریه پاسخ طبیعی به درده !
اشک های من و باران به صورت یکدست روی زمین می ریختن .
خوبه که فرانک خونه نبود وگرنه شایدم اونم نگرانم میشد..
با لباس های خیس به خونه رفتم .
کاش استایلز هم میتونست بفهمه چقد اون لحظه واسه من بد بود شاید واسش اشک میرخت ولی اگ میدونست بخاطر اون لحظه انقد اشک میریزم هیچوقت دلش نمیخواست اون لحظه رو تجربه کنه .
سعی کردم تمرکزمو واسه گوشیم بزارم تا اون ..
سریع لباسامو عوض کردم تلفن رو برداشتم به گوشیم زنگ زدم شاید کسی برداشت.
بعد از چند تا بوق امیدوار بودم کسی که گوشیمو پیدا میکنه حداقل حداقلش ادم خوبی باشه .
"هی"
صدای یه پسر بچه بود .
"هی..امم گوشی من پیش شماست"
سعی کردم ارامش کوفتیمو حفظ کنم.
"اومم اره "
"ببخشید میشه گوشیه لعنتیمو پسش بدین"
"اوه خانم اروم باشین حتما میتونیم تو یه جایی قرار بزاریم شما گوشیتونو بگیرین"
"Hamleys اسباب بازی فروشی خیابان ریجنت"
سعی کردم جایی که پیدا کردنش خیلی اسون و، واسه رایلی اسباب بازی می خریدیم رو انتخاب کنم،
"اوکی فردا میبینمتون ساعت شش عصر"
خداروشکر که اون مرتیکه مشکلی نداشت ولی خب گوشیمو میخواد بهم پس بده .
نباید بهش بگم مرتیکه درسته ؟
"هی ریچل خوبی "
مامانم از تو اشپز خونه گفت
"نه مام"
نمیخواستم بگه چرا ولی حتما میگه
"چرا ، راستی دکترتم امروز زنگ زد گفت به چکاپ نرفتی "
خودش با یه دختر ساک فیس نشسته بعد میپرسه چرا به چکاپ نرفتم.
"مامان من گوشیمو گم کردم این افتضاحه "
دلیل واقعی رو نگفتم .
" تونستی پیداش کنی ؟"
با تعجب پرسید."نه مامان ولی میدونم دسته کیه به گوشیم زنگ زدم امیدوارم فردا پیداش کنم "
با چشمام به افق زل زده بودم ."بخاطر این اینهمه گریه کردی "
"شاید"
"نگران نباش دارلینگ من میدونم فردا پیداش میکنی چیزهای خیلی مهمتری هست که باید بهش اهمیت بدی "
مامانم درست میگفت اون چیز مهم هری بود .
سعی میکردم فراموشش کنم مگه من اونو چند بار دیده بودم یه بار ...
ولی نمیخواستم فراموشش کنم ...
این روزا نه به قرصام اهمیت میدم نه به بیماریم***
به خیابون ریجنت رفتم درست سمت اسباب بازی فروشی نمیدونستم گوشیم دسته کیه!!!
واسه همین دستپاچه شده بودم ولی فکر کنم اونی که گوشیو پیدا کرده منو بشناسه چون عکس منو لنا اشلی روی بکگرند گوشی بود،
"هی"
پسر بچه نبود راستش ."هی ...خوبی گوشیم دسته شماست درسته "
یکی از ابروهامو دادم بالا
"اره من نایلم و شما ؟"
"ریچل"
لبخند زدم تا از لحظه اول نفهمه چقد اخلاق مزخرفی دارم !" میشه گوشیمو بدین "
"عاا ببخشید بفرمایید تو صندلی اتوبوس با این هنذفری پیداش کردم"
پوزخند بزرگی زد ."مچکرم من دیگه میرم "
با دستم به در اشاره کردم دست تکون دادم یه لبخند مزحکی هم روی لبم بود و بیرون زدم .وقتی لیست تماس هارو دیدم هیجان زده شدم چون پر از تماس های اشلی و لنا بود بهترین های من .
اونا به کافه اومدن من از هری براشون گفتم اونام مسخرم کردن چون هیچ کسی تو یه ساعت به کسی دل نمیبنده !!
***
به خونه که رسیدم صدای خنده چند تا غریبه میومد
وقتی هری و اون دختره رو دیدم خشکم زده بود..
"هی ریچ اقای استایلز و نامزدشون مهمون ما هستن "
رایلی با نیشخند های تنفر امیزش این جمله رو گفت
وای یعنی نامزدشه درست شنیدم
"سلام اقای استایلز و نامزشون "
روی کاناپه نشستم حتی از دیروزم پریشون تر شدم.
"سلام ریچل چطوری "
اون دختر با موهای بلندش صدای ارومش چشمای خوشگلش دقیقا همون نتیجه ازمایش بود و من خبر نداشتم ."توپم شما چی "
"منم خوبم "
هری دستش دور اون قفل کرد گفت
"چرا دیروز به ویزت نیومدی من با پدر مادرت راجب روند بیماریت صحبت کردم اونا بعدا خودشون بهت توضیح میدن "
"بهتره دیگه ما بریم جسیکا "اوه اسمش پس جسیکاست
"ممنون اقای استایلز "
اونا از در بیرون رفتن سوار ماشین شدن و من از پنجره زل زده بودم به اون دو نفر انگار هیچ چیزی دیگه نمیتونست جالب باشه و همه چیز تموم شده بود.هلو گایززز
چخبرا چطورین فنفیک مزخرفیه😂 یا واستون جالبه؟
دوستون دارم مراقب خودتون باشین خواننده های من 😘