با نامزدت دیدمت ...!

49 7 42
                                    

میدونی ، اگه تا حالا کسی بهت نگفته من بهت میگم تو باید حتما به وجود میومدی تا دنیا دلیلی برای زیبایی داشته باشه .





"هری اون میخواد تورو ببینه ! "

مادر ریچل بعد از اینکه از اتاق اومد گفت .

به سمتم اتاق رفتم در رو باز کردم ریچل روی تخت دراز کشیده بود ، سرم دستش بود لبخند ملیحی زد .

"بیا بشین هری "

روی صندلی نشستم جواب لبخندشو با یه لبخند پرنگ تر دادم .

"هری ، من خوشحالم که زندم ، تو اشتباه قضاوت کردی منو ، منو نایل دوستهای صمیمی هستیم فقط همین تو نباید کتکش میزدی "

راست میگفت کار من اشتباه بود ولی اون باید به من حق میداد .

"ریچل ، تو درست میگی ولی اگه تو منو با یه دختر دیگه میدیدی که دست تو دستیم چیکار میکردی ؟"

خندیدو گفت:

"خب دیدم دیگه تازه با یه دختر دیگه نه با نامزدت ولی من خودمو کنترل کردم تا صورتشو پایین نیارم"

دوتایی باهم خندیدیم..

بعد از یک ساعت حرف زدن سرمش تموم شد سوار ماشینشون شد به خونه رفت امیدوارم مشکلم با پدر و مادرش حل شه چون من واقعا از ته دل اونو میخوام ...

و بیشتر از هرچیزی نگران مادرم هستم که بفهمه نامزدیم به اون لعنتی بهم خورده .

کاش هیچوقت جسیکا رو نمیدیدم یا حداقل توی خونوادمون نبود .





__________________________________د.اریچل


امروز روزه قشنگیه وقتی چشامو باز کردم صدای بهاری میومد که گنجشگ ها کنار پنجره ی اتاقم نشسته بودن هوا عالی بود، گنجشگ ها عالی بودن ،همه چیز عالی بود، و کاش هر کسی میتونست تو زندگیش هروقت که بخواد همه چیش عالی شه ، حتی خوده من ...




زنگ خونه زنگ خورد از هیجان خوردم زمین ، پاکتو گرفتم امضا کردم ازش تشکر کردم درو بستم ...


سریع به سمت اتاقم رفتم چون خیلی استرس داشتم که قبول شدم یا نه ؟

بعد،از اینکه خانم کاترین کافه رو بست همونطور که هری میخواست گفت برم به سمت ارزوهام درسته شاید زمان زیادی رو زنده نباشم ولی منم همینکارو کردم .

حداقل قبل اون مصیبت زیبا باید به ارزوم میرسیدم به یکی از اکادمی های موسیقی نیویورک درخواست دادم به هیچکس نگفتم چون اگه قبول نشم اونا هم ناامید میشن .

پاک رو باز کردم کاغذ از دستم افتاد ...

جیغ کشیدم ....

چرا...؟

چون قبول شدم دوباره کاغذ رو برداشتم و چند بار خوندم ، رایلی وارد شد ازم پرسید چیشده منم گفتم هیچی باید این خبرو یه روز خوب بهشون بدم .

ولی یه نفر میدونست اون ..نایل بود ، اون برام فرمشو اورد گفت که پر کنم بفرستم .


بعضی وقتا تو دوستی لازم نیست چیزیو جبران کنیم دوستی ها یه قانون خاص دارن دو کلمه رو نباید توی دوستی گفت اولیش "معذرت خواهیه " دومیش "تشکر کردن " این قانونو منو نایل ساختیم .


امروز روزیه که خونه فرانک جمع میشیم چون عیده پاکه .

من یه لباس بلند سفید که دامنش پلیسه دار بود پوشیدم و برق لب صورتی زدم چشمای سبزم امروز بیشتر از هروزی میدرخشیدن .

از پله ها پایین اومدم پدرم رو کاناپه نشسته بود. ماما ، خیلی مرتب شده بود موهاشو پشت جمع کرده بود رایلی هم مثل همیشه هودی مشکیشو پوشیده بود تو مود پوکری بود .

به خونه فرانک رفتیم فرانک همیشه امروز کت شلوار سفید میپوشه و کل ادمای خیابون کویین رو دعوت میکنه اون حتی لنا و اشلی رو هم دعوت میکنه با اینکه دوستای منن.

همه تقریبا اونجا بودن من تو صندلیم نشسته بودم ریسه ها از سقف اویزون بودن با اهنگ اد شیران اشلی لیام تانگو میرقصیدن فضای ارامش بخشی شده بود .

"خانم نوشیدنی میخواین ؟"

صدای هری بود باعث شد قهقه بزنم .

"مچکرم اقای استایلز "

اون دوتا نوشیدنی اورد کنار من نشست من از دیدنش ذوق زده شده بودم به فرانک نگاه کردم اون بهم لبخند زد حتما اون دعوتش کرده .

بعد از تموم شدن نوشیدنی ها هری پاشد به من پیشنهاد رقص داد.

پدرم اصلا از هری خوشش نمیاد ، ولی نمیشد پیشنهاد رقص هری رو قبول نکرد .

"ریچل ، میدونستی خیلی خوشبویی"

هری تو گوشم زمزه کرد .

"اوه ، تعریف قشنگی بود "

دستای اون خیلی گرم بود باعث شد دستای سرد منم گرم شه .

اون منو کامل میکنه ...


هلوگایززز
چخبرا چطورید ؟ منکه واقعا کم اوردم انقد درس دارم تو مجازیم هیچی نمیفهمم شاید خودم خنگم 😂😂چمیدونم .
اینم ریچل به هری جون رسید ولی خب منکه نمیزارم شما اروم بشین ...خیلی کارا دارم با داستان ولی سعی میکنم تا جایی که بشه کشش ندم یعنی کوتاه ولی مختصر باشه ...هم تاجایی که شما خوشتون بیاد هم خسته نشید ...اینطوری هم من راحتم هم شما مثلا صدپارت باشه بعد هم شما از خوندنش خسته میشید ، منم دیگه جونم نمیکشه اپ کنم ..
مراقب خودتونم باشید تا جایی که بتونم دوست دارم طولانی اپ کنم اگه درسام بزارن ..

Breaking Me (Harry styles)Onde histórias criam vida. Descubra agora