ایندفعه نمیخوام یک جمله تراژدی یا بهت چیزی رو یاداوری کنم فقط میخوام کاری رو برای کسی انجام بدی...
فقط 60ثانیه طول میکشه که مساویه با یک دقیقه ....
60sc=1min
تو این 60ثانیه به دوست داشتنی ترین ارزوت فکر کن دقیق با تمام جزئیات گوش کن تـمـــام جزئیات جوری بهشون فکر کن که انگار تو همون موقعیت هستی حالا میتونی داستانو ادامه بدی ...."هری میشه ایشون رو معرفی کنی؟دوستته؟"
لنا لبخند ملیحی روی لباش بود رو به هری گفت .
"اره دوست جدیدمون لویی !"
هری یکی از دستاشو روی شونه لویی گزاشت .
"چه عالی منم لنا ام دوست ریچل از لندن اومدیم تو اهل کجایی؟"
لنا با لویی دست داد ولی من اونقدری مست بودم که مغزم هیچ تصویری رو برام نشون نمیداد؛
"میامی"کم کم پاهام سست شد دستام رها مغزم پوچ تنها چیزی که میتونست ارومم کنه خوابیدن بود روی تخت دراز کشیدم و لویی هری از اتاق بیرون رفتن .
________________________________________
د.ا.هری__________________________________"لویی من برات یه اتاق گرفتم میتونی شبو اونجا استراحت کنی "
میتونستم اونو درک کنم که چطور تنهایی باید روی پاهاش وایمیستاد.
"اوه، ممنون بابت کمکی که امشب برام انجام دادین نمیدونم چجوری باید جبرانش کنم "
انسان صادقی بنظر میومد."هرکسی جای من بود اینکارو میکرد حالا بهتره بری استراحت کنی اقایی لویی"
لویی به اتاقش رفت .تمام شبو به اتفاقایی که افتاد فکر میکردم به لویی بدهی هایی که بالا اورد.
به ریچل اینکه چجور دختریه چرا با من به میامی اومد ؟یا وقتی که منو بوسید یه لحظه جوریه که انگار من تنها انسان روی زمینم بعد یه مدت انگار تنها کسی که روی زمین نیست منم .
میخوام فردا سوپرایزش کنم مدت کمی وقت داره خیلی کم باید اون رو به کسی تبدیل کنم که خوش شانس ترین دختر دنیا بشه.
________________________________________
د.ا.ریچل_________________________________"ما بازم قراره با اشلی لیام بریم به فستیوال امشب اگه تو نمیای بجاش من اون پسر خوشگله که با هری بود رو میبرم اونوقت تو هری خوش میگذرونین "
لنا باز چرندیاتش رو شروع کرد .
"خفه شو منو اون به زور با هم حرف میزنیم من واسه ی اون هیچم تو هم میتونی بری با اون پسره خوش بگذرونی اون تا اخر تعطیلات با ماعه اون امنیت کافی نداره "
چشماش برق خاصی گرفته بود .
"واقعا؟"
سرمو تکون دادم ."خب عالیه همه ی شما کسی رو پیدا کرده بودین من سینگل ترین انسان کره زمین بودم ،بلاخره به فستیوال امشب میای یا نه ؟"
من باید لحظات شادی واسه خودم بسازم .
"باشه "
لنا فیلمی که دیشب از فستیوال گرفته بود رو نشونم داد خوش گذرونی ما از عصر شروع میشه .
"امروز ریچل به خونخوار ساحلی در میامی تبدیل میشه پس میخوایم بترکونیم"
از روی تخت بالا پرید ،شراب سفیدشو به افتخار من بالا برد ."پیش به سوی پسر میامی"
اهنگ راک اند رول رو پلی کرد باهاش حرکات خفنی میزد که باعث می شد بخندیاشلی وارد اتاق شد .
"صداتون اونقد بلنده که تموم راهرو رو برداشته "
اهنگو خاموش کرد مادر دوم منو لنا وارد میشود.
"باشه باشه مامان حالا برو کنار بزار برقصیم"
لنا سعی کرد کابلو از اشلی بگیره .
"اون از مستی دیشب اینم از لنای وحشی"
بینشون قرار گرفتم .
"بزارین بهمون خوش بگذره بچ ها "
ساعت چهار شده بود ما باید حاظر میشدیم .
اشلی منو ارایش کرد با خط چشم چشمای سبز رنگم حالت گربه ای گرفته بود اون خیلی میکاپ ارتیست خوبیه .
"چطوره این لباسو بپوشی ؟"
قرمز بود درواقع من اصلا علاقه ای به رنگ روشن نداشتم ولی بخاطر دوستام باید قبول میکردم .
هِلو گایززز😂😂😂
معذرت میخوام که دیر اپ کردم بیبی حالش خوب نیست امیدوارم بهتر بشم.
مچکرم از کیوتیای من که خوندن ووت دادن کامنت گزاشتن فالو کردن.
(NSPECTOR_YASI)
(salasen)
(Laary_is_typing)
(zhr_jli)
(Sanygi)
(Mhsrou)
مچکرم از شماها که منو ساپورت کردین شاید این کمترین کاریه که میتونم برای تموم کسایی که میخونن انجام بدم .