با انتخاب بعضی راه ها ممکنه با ادمای جدیدی اشنا شیم .
همه به فستیوال رفته بودن فقط من مونده بودم و قرار بود کل تعطیلاتو فیلم ببینم بشینم تو هتل ، ویوی اتاق رو به دریاست خیلی ارامش بخشه .
صدای در اومد و باعث شد از فکرای توی سرم بگذرم .
"کیه؟"
صدای گرفتم رو صاف کردم نمیتونستم در رو روی هرکسی باز کنم ممکن بود قاتل زنجیره ای پشت در باشه ."هریم"
با شنیدن صداش خیالم راحت شد در رو باز کردم .
"تو چرا نرفتی؟ تو که اهنگای پاپ دوست داری ؟"
دستی داخل موهاش کرد سوالمو جواب داد.
"من باید چند تا ایمیل میفرستادم و به خونوادم زنگ زدم "
اون هیچوقت راجب خونوادش نگفته ...
"میای بریم شام بخوریم؟"
من سوال کردم چون خیلی گرسنه ام بود .
"باشه "
به رستوران رفتیم حس ساحلی داشت ولی به قشنگی کافه ما نبود .
"خونوادت کجا هستن ؟"
نمیخواستم منو ادم خسته کننده ای بدونه پس مجبور بودم کلی وراجی کنم .
"چشایر"
فکر میکردم اونا لندن هستن ولی فکرم اشتباه دراومد.
"تا حالا نرفتم! جای باحالیه ؟"
از پشت شیشه به دریا زل زده بود .
"عالیه ، بیخیالش"
چرا اون از حرف زدن راجب خونوادش قسر در میره .
"کل تعطیلاتو که قرار نیست تو هتل بمونیم ؟"
بلاخره جمله ای رو پروند .
"نه من اومدم اینجا خوش بگذرونم بعد از شام هم قراره به یه کلاب باحال برم "
دروغ گفتم قرار بود کل تعطیلاتو تو هتل بمونم فیلم نگاه کنم .
"خب پاشو بریم "
غذام تموم شد از صندلی بلند شدم به خودم اشاره کردم .
"اینجوری "
به سمت اسانسور رفتیم با لبخند کجی گفت :
"اگه دوست داری برو لباساتو عوض کن "
سوار اسانسور شدیم به اتاقم رفتم تیشرت مشکی ، شرت جین ، کتک براق ، کلاه کابوی و بوت های قرمز رو پوشیدم کلاه کابوی لنا رو هم برداشتم.
به سمت اتاق هری رفتم در زدم اونم لباساشو عوض کرده بود کلاه کابوی رو روی سرش گزاشتم .
"عالی شدی "
با یه چشمک بهش فهموندم .
" تو خیلی خوش استایل هستی ولی این کلاه ها چی میگن ؟"